جدول جو
جدول جو

معنی سمبول - جستجوی لغت در جدول جو

سمبول
علامت، اشاره، رمز
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
فرهنگ لغت هوشیار
سمبول
((سَ بُ))
مظهر، نماد، نشانه ای که نمایانگر معنایی پنهان باشد، رمز (واژه فرهنگستان)
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
فرهنگ فارسی معین
سمبول
نماد
تصویری از سمبول
تصویر سمبول
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمبولیسم
تصویر سمبولیسم
نشانه شناسی یا سمبولیسم (Symbolism) در سینما به استفاده از نمادها، نشانه ها و نمادهای بصری برای انتقال مفاهیم عمیق تر و معنایی به تماشاگران اشاره دارد. این نمادها و نشانه ها می توانند به شکل های مختلفی در داستان ها و صحنه های سینمایی ظاهر شوند و به کمک آنها تعبیرهای متفاوتی از داستان و شخصیت ها به وجود آید.
برخی از موارد معروف نشانه شناسی در سینما عبارتند از:
1. رنگها : استفاده از رنگها به عنوان نمادهایی که احساسات و ایده های خاصی را نمایش می دهند. به عنوان مثال، استفاده از رنگهای تیره و آبی برای ایجاد احساس تنهایی و افسردگی، یا رنگهای روشن و قرمز برای نمایش احساسات قدرت و هیجان.
2. نمادها و آیکون ها : مانند استفاده از کلیدها، قفل ها، پرچم ها، گل ها، شعله ها و ... به عنوان نشانه هایی که معنای عمیقی را نمایش می دهند.
3. محیط و مکان : محیط ها و مکان ها می توانند نمادهایی برای وضعیت روحی شخصیت ها یا مفهوم هایی چون برابری، خطر، امید و غیره باشند.
4. شخصیات : برخی شخصیت ها به عنوان نمادهایی برای مفاهیم خاصی نقش می بازند. به عنوان مثال، قهرمانان معمولاً نمایندگان از خیر و عدالت هستند، در حالی که شخصیت های آنتاگونیست معمولاً نمایندگان از بدی و ناعدالتی هستند.
5. سبک و فرم : استفاده از سبک های خاص سینمایی مانند فریم بلند، نوردهی متفاوت، زوایای دوربین، و ... نیز می توانند به عنوان نشانه هایی برای انتقال مفاهیمی به کار روند.
به طور کلی، نشانه شناسی در سینما برای افزودن عمق و لایه بندی به داستان و کمک به تماشاگران برای درک بهتر مفاهیم و احساساتی است که سازندگان فیلم می خواهند انتقال دهند. این تکنیک ها نه تنها در سینما بلکه در هر نوع داستان سرایی دیگری نیز استفاده می شوند تا داستان ها را زنده و پرمعنا کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سمبولیست
تصویر سمبولیست
مربوط به سمبولیسم، پیرو مکتب سمبولیسم، نمادگرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نشانه، نمونه، نماد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَوْ وِ)
هر چیز که تحریک بول کند و مدر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَظْ ظُ)
کهنه شدن جامه. (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جامۀ کهنه. (آنندراج) (منتهی الارب) : ثوب سمول، جامۀ کهنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بی حیایی. شوخی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
خوشۀ غله. (ناظم الاطباء). رجوع به سنبل شود
لغت نامه دهخدا
(سَمْ مو)
زمین فراخ و نرم خاک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُبْ وِ)
کمیزاننده. (از منتهی الارب). مدر بول. (آنندراج). مدر و بول آورنده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مِبْ وَ)
کمیزدان که در آن بول کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) ظرفی که در آن بول میگیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
کار سرسری سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبول
تصویر سبول
لاتینی تازی گشته پراسه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنبول
تصویر سنبول
فرانسوی نماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمسول
تصویر سمسول
بیشرمی بیحیایی شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبولیسم
تصویر سمبولیسم
فرانسوی نماد گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبولیست
تصویر سمبولیست
پیرو مکتب سمبولیسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمول
تصویر سمول
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که دارای ارزش و کارایی خاص خود نیست و نشانه و مظهر چیز دیگری است، رمزی، نمادین (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
نهضت ادبی که از اوایل قرن بیستم به عنوان عکس العمل ناتورالیسم در اروپا ایجاد شد. تحت تأثیر فلسفه ایده آلیسم بود، از متافزیک الهام می گرفت و می کوشید جهان را با نظر سمبولیک و روحانی بررسی کند، رمزگرایی، نمادگرایی (واژه فرهنگستان)، مجمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
((سَ بَ))
سنبل، کار سرسری، سطحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمسول
تصویر سمسول
((سَ))
بی شرمی، بی حیایی، شوخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمبولیک
تصویر سمبولیک
نمادین
فرهنگ واژه فارسی سره
رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوسفند دم سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریبی ساری، روستایی از
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و چله، نیرنگ –حیله و مکر
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن، ران
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی است شبیه گل ختمی، نوعی کنف، جگر سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
حیله و مکر، چاق و چله، دبه کردن و اختلال در معامله
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه های نخ که که از نخ تور کلفت تر است و در ساختن سالیک که
فرهنگ گویش مازندرانی