جدول جو
جدول جو

معنی سمبش - جستجوی لغت در جدول جو

سمبش
نوعی نفریننوعی زخم که در کف پا ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمبه
تصویر سمبه
سنبه، میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نشانه، نمونه، نماد
فرهنگ فارسی عمید
(سُ بَ / بِ)
قطعۀ استوانه ای شکلی چوبی یا فلزی که در پر کردن تفنگ و توپ و جز آن بکار میبرند، هر استوانۀ متحرکی که در درون استوانه تلمبه ای حرکت میکند. (از ناظم الاطباء). سنبه. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ)
شپش. جانوری است گزنده:
من بفریاد از عنای سبش
نیش از الماس دارد او به گزش.
طیّان (از فرهنگ اسدی).
رجوع به سپش و شپش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابش
تصویر سابش
ترکی شهربان
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی به شکل میله ای فلزی که برای پر کردن تفنگهای سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگهای معمولی به کار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
کار سرسری سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
((سَ بَ))
سنبل، کار سرسری، سطحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمبل
تصویر سمبل
نماد
فرهنگ واژه فارسی سره
رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هرگونه آوای راز گونه و توهم انگیز در شب، حرکت و جنبش راز.، چرخاندن چوب کره گیری در کندوی چوبی گالشان که دار تلم نام
فرهنگ گویش مازندرانی
باسن، ران
فرهنگ گویش مازندرانی