جدول جو
جدول جو

معنی سلکوت - جستجوی لغت در جدول جو

سلکوت
(سَ لَ / سُ)
پرنده ای است یا مرغی است دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هلکوت
تصویر هلکوت
(پسرانه)
فرصت، وقت (نگارش کردی: ههکهوت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلوت
تصویر سلوت
خرسندی، شادی، خوشی، فراخی عیش، آرامش خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
عالم فرشتگان، عالم غیب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لِ)
دهی از دهستان سمام است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
پادشاهی. (دهار). پادشاهی بزرگ. (ترجمان القرآن). بزرگی و چیرگی. ملکوه. (منتهی الارب). چیرگی و عزت و بزرگی و عظمت و سلطان. (ناظم الاطباء). عز و سلطان. (اقرب الموارد). پادشاهی و پروردگاری و تصرف. (غیاث) (آنندراج) : ذی الاّلاء و الجبروت و البهاء و الملکوت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). الهی در ملکوت تو کمتر از مویم سخن بیهوده تا کی گویم. (خواجه عبداﷲ انصاری).
اندر ملکوت ازل از حشمت نامش
خورشید شده خاطب و گردون شده منبر.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 241).
، ملک عظیم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و این کلمه بر وزن فعلوت است که از ملک مشتق شده، مانند رهبوت از رهبه. و به صورت ملکوه آیدو گویند: له ملکوت العراق و ملکوه العراق، ای عزه وسلطانه و ملکه. (از اقرب الموارد) ، عالم فرشتگان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). محل قدیسین در آسمان. (از اقرب الموارد). (اصطلاح تصوف) به اصطلاح صوفیان، عالم معنی که عالم ارواح است و بعضی به معنی عالم غیب نوشته و در بعضی از رسائل تصوف مسطور است که ملکوت مقام عبادت فرشتگان است، یعنی طاعت وعبادت بی قصور و بی فتور حاصل شود چنانکه مقام عبادت ملائکه است. (غیاث) (آنندراج). عالم معنی و عالم غیب و مقام عبادت فرشتگان یعنی طاعت و عبادت بی قصور و بی فتور. (ناظم الاطباء). ملکوت عبارت از باطن جهان است و ملک عبارت از ظاهر آن و بحقیقت ملکوت هر چیز جان آن است که آن چیز به او قائم است و جان همه چیزها به صفت قیومی خدای عز و جل قائم است، چنانکه فرموده: بیده ملکوت کل شی ٔ. (مرصادالعباد، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عالم غیب. (تعریفات جرجانی، اصطلاحات الصوفیه). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند. و نیز مرتبۀ صفات را جبروت خوانند و مرتبۀ اسماء را ملکوت نامند و در لطایف اللغات می گوید: ملک در لغت ماسوی اﷲ از ممکنات موجوده و معدومیه و مقدوره و در اصطلاح صوفیه از عالم شهادت عبارت است، چنانکه ملکوت از عالم غیب و جبروت از عالم انوار و لاهوت ذات حق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). عالم مجردات را به طور مطلق عالم ملکوت گویند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی). ملکوت در اصطلاح صوفیه، عالم ارواح و عالم غیب و عالم معنی را گویند و بالجمله ملکوت عالم غیب، جبروت عالم انوار، لاهوت ذات حق و عالم ملک، عالم اجسام و اعراض است که عالم شهادت هم گویند. بعضی گفته اند هر شی ٔ از اشیاء را سه قسم است: 1- ظاهر که ملک خوانند. 2- باطن که ملکوت نامند. 3- جبروت که حد فاصل است. و بالاخره عالم ملکوت عالم صفات است بطور مطلق. (فرهنگ مصطلحات عرفاء) : از دیدن عجایب ملکوت بازمانده و با نفس و خلق دنیا انس گرفته. (کشف الاسرار ج 3 ص 750). راه خود بر ایشان فروگیرم تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلی در سر جولان کنند. (کشف الاسرار ج 3ص 750). تفکر کنید و دلیل گیرید به آنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین. (کشف الاسرار ج 3 ص 804).
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 425).
سهل است اگر به منظر من ننگری از آنک
منظورم عالم ملکوت است مخبرم.
سیدحسن غزنوی.
به ذروۀ ملکوت آی ازنشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک.
جمال الدین عبدالرزاق.
ساکنان صوامع ملکوت
بر دعای وی اقتصار کنند.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 144).
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزارهزاران خزانه بود.
خاقانی.
تا خبر یأس او در ملکوت اوفتاد
سبحۀ روح الامین نیست مگر الامان.
خاقانی.
دهر جلال تو دید ایمان آورد و گفت
کای ملکوت اسجدواکادم وقت است هان.
خاقانی.
امر دهد کردگار کای ملکوت احتیاط
پند دهد روزگار کای ثقلین اعتبار.
خاقانی.
دل تا به خانه ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا.
خاقانی.
هر یک را فرشته ای از عالم قدس ملکوت آموزگار گردانیده و لوح تفهیم و تعلیم در پیش نهاده. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 85). مرغان شاخسار ملکوت را از آشیانۀ عصمت درآرند و بستۀ دام بهانه گردانند. (مرزبان نامه ایضاً ص 111). خروس را صدای اذان به آذان صدرنشینان صفۀ ملکوت رسیده. (مرزبان نامه ایضاً ص 286).
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم.
مولوی.
غم فرزند و نان و جامه و قوت
بازت آرد ز سیر در ملکوت.
(گلستان).
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین بادۀ مستانه زدند.
حافظ.
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند.
حافظ.
آن معلم ملکوت را از میان مقدسان و مسبحان بیرون برد و داغ لعنت ابدی بر جبین نهاد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 388). دوم ملاحظۀ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 306).
ناگهان از صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش.
هاتف.
آسانتر است که شتر در سوراخ سوزن بگذرد از آنکه توانگر در ملکوت خدا اندررود. (دیاتسارون ص 156).
، (اصطلاح فلسفه) عالم مجردات را بطور مطلق عالم ملکوت گویند. (فرهنگ علوم عقلی سجادی). عوالم در نزد حکما، سه است: عالم عقول و آن عالم جبروت است، عالم نفوس و آن عالم ملکوت است و عالم ملک و آن عالم اجرام است. (رساله فی اعتقاد الحکماء للشیخ شهاب الدین سهروردی ص 270). عالم غیب مختص به ارواح و نفوس. (تعریفات جرجانی).
- ملکوت اسفل، مثل معلقه است در مقابل ملکوت اعلی که عالم عقول و نفوس مجرده را گویند و ملکوت بمعنی الاعم و هو عالم الغیب جمله و ملکوت بمعنی الاخص و هو عالم المثال و یقال له الملکوت الاسفل. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکوت اسماء، مراد عالم علوی و مجردات است. (فرهنگ علوم عقلی سجادی).
- ملکوت اعلی، رجوع به ترکیب ملکوت اسفل شود
لغت نامه دهخدا
همیشه خاموش، (مهذب الاسماء)، مرد بسیار خاموش، نظیر ساکوته، (منتهی الارب) (آنندراج)، کثیرالسکوت،
اسم للسکوت، (اقرب الموارد)، اسم است بمعنی خاموشی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
زن بی باک در قول و فعل. (ناظم الاطباء). سحلوت وزناً و معنی ً. (آنندراج) (منتهی الارب). و رجوع به سحلوت شود
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
بسیار رباینده و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (از لسان) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
هلاک شدن. (از تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلوت
تصویر سلوت
بی غمی، خرسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
بزرگی و چیرگی، غزت و بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبوت
تصویر سلبوت
آب تره از گیاهان دزد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکوت
تصویر ساکوت
بسیار خاموش مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
((مَ لَ))
سلطه الهی و آسمانی، عالم فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوت
تصویر سلوت
((سَ وَ))
شادی، خوشی، آرامش خاطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
پادشاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
عالم علوی، عالم غیب، عالم مجردات، لاهوت
متضاد: ناسوت، عالم فرشتگان، بزرگی، عظمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Silence, Quietness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
tranquillité, silence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
tranquillità, silenzio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
शांति , चुप्पी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
stilte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
quietud, silencio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Ruhe, Stille
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
quietude, silêncio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
安静 , 沉默
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
cisza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина , тиша
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ketenangan, keheningan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی