جدول جو
جدول جو

معنی سلوکیان - جستجوی لغت در جدول جو

سلوکیان
(سِ)
جمع واژۀ سلوکی. منسوب به سلوکوس. سلسله ای از مقدونیان که پس از اسکندر در ایران تشکیل شد (312- 50 قبل از میلاد). مؤسس این سلسله سلوکوس اول است. سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند و بخش اعظم اصول تشکیلات خود را از ایشان اقتباس کردند، مجبور بودند که هدفی را برگزینند که اسلاف ایشان هرگز بدان دسترسی نیافتند و آن عبارت بود از وحدت پادشاهی با وجود تنوع ملل و تمدنهای مختلف آن، ولی سلوکیان هم بدین هدف نرسیدند همه اموری که بتدریج شاهنشاهی هخامنشی را تضعیف کرد، و عاقبت موجب انقراض اسف آور آن سلسله گردید، دامنگیر سلوکیان نیز شد. جنگهایی که آنان با سلسله های دیگر کردند نخست با مقدونیه و مصر سپس با پارتیان و رومیان، محاربات ایشان برای جلوگیری از تمایلات تجزیه طلبی بعضی ممالکی که در زمرۀ متصرفاتشان بود، مساعیی که برای مطیع نگاه داشتن والیان خود بکار می بردند، توطئه های دربارو رقابتهای مدعیانی که غالباً منجر به قتل میگردید، شاهان این سلسله در قرن دوم قبل از میلاد از بکار بردن طلا که راه فساد را بازمیکرد، خودداری نداشتند. آنان بسناتورهای رومی برای دخالت قشون روم ضد دشمنان خود رشوه میدادند. اما چون پیروزی بدست می آمد، رومیان دیگر ممالک آنان را ترک نمیکردند. و سلوکیان پس از دیری فهمیدند که خود آنان مشرق را تسلیم رومیان کرده اند. محقق است که بعضی شاهان ایشان، از جمله آنتیوخوس سوم برای ترمیم شاهنشاهی خود فعالیت بسیار و کوشش قابل توجه کردند، ولی از متوقف ساختن استیلای دو قوه ای که ازضعف ایشان استفاده میکردند عاجز بودند: قوه تدریجی و بطی ٔ ولی مستمر ایرانیان، و قوه روم که سابقاً در آغاز قرن دوم ضربتی علاج ناپذیر بشاهنشاهی سلوکی وارد آورده بود. اسامی شاهان این سلسله عبارت است از:
سلوکوس اول جلوس 312 قبل از میلاد
آنتیوخوس اول جلوس 281 قبل از میلاد
آنتیوخوس دوم جلوس 261 قبل از میلاد
دمتریوس اول سوتر (منجی) جلوس 162 قبل از میلاد
الکساندر باکدس جلوس 150 قبل از میلاد
دمتریویس دوم - نیکاتور (فاتح) بار اول جلوس 145- 149 قبل از میلاد بار دوم 139- 125 قبل از میلاد
آنتیوخوس ششم دیونیوس اپیفانس - جلوس 142 قبل از میلاد
آنتیوخوس هفتم سیدت جلوس 138 قبل از میلاد
الکساندر زی نباس جلوس 128- 123 قبل از میلادآنیتوخوس هشتم، گری پس جلوس 125 -96 قبل از میلاد
آنتیوخوس نهم، سیزنبکس جلوس 116- 95 قبل از میلاد
سلوکوس ششم اپیفانس جلوس 96- 95 قبل از میلاد
فیلیپوس جلوس 92- 83 قبل از میلاد
آنتیوخوس دهم فیلادلفس جلوس 92 قبل از میلاد
دمتریوس سوم فیلوپاتر جلوس 95- 88 قبل از میلاد
آنتیوخوس یازدهم - دیونیسوس جلوس 89- 84 قبل از میلاد
آنتیوخوس دوازدهم مقدس جلوس 94- 83 قبل از میلاد
آنتیوخوس آسیایی جلوس 68- 64 قبل از میلاد
آنتیوخوس سوم جلوس 223 قبل از میلاد سلوکوس چهارم جلوس 174 قبل از میلاد
آنتیوخوس پنجم جلوس 164 قبل از میلاد
شاهنشاهی سلوکی که شامل جهان ایرانی، بابل قدیم، شهرهای فنیقیه و مدینه های آسیای صغیر بود، مانند: شاهنشاهی هخامنشیان - حکومتی مرکب به شمار میرفت. نخستین شاهان این سلسله مساعی عمده برای تحقق وحدت آن بکار بردند. آنان تصمیم گرفتند که از مجموع بخشهای شاهنشاهی عنصری ایجاد کنند که بدانان نزدیک باشد و نسبت به ایشان وفادار بماند و بنابراین یونانیان و مقدونیان را در بخشی وسیع از متصرفات خود متمرکز ساختند. سکنۀ جدید در حکم سیمان ساختمان شاهنشاهی و در عین حال، رابط بین حکومت و سکنۀ بومی بودند. آنان میبایست هم در قشون خدمت کنند و هم در ادارات و در شهرها و قصبه ها سکنی گزینند، به کارها اشتغال ورزند و زمین را زراعت کنند در سراسر قرن سوم قبل از میلاد جریانی لاینقطع، سکنۀ اروپای جنوب شرقی را بسوی سوریه، بابل، وایران سرازیر کرد، و عناصری که آسیای صغیر و حتی سوریه را ترک میگفتند بدانان افزوده شدند. برای استقرار آنان طرحی وسیع جهت شهرسازی تهیه و اجرا گردیده است. مستعمرات نظامی و غیرنظامی ایجاد شده شهرهای جدیدبنا گردید در دشت کرمانشاه، دینور - کنگاور مؤسسات یونانی بنا شد. هگمتانه (همدان) مجدداً تعمیر گردید، در بخش جنوبی تر، لائودیسه نهاوند امروزین ساخته شد، راگای (ری) قدیم بنام اروپوس خوانده شد، در پارت شهری بنام نسا - الکساندر پولیس بنا شد. سپس شهر صددروازه هکاتوم پیلس ساخته شد که بمناسبت آنکه دروازه های متعدد داشته، بدین نام موسوم گردیده بود. سلوکیان در سیاست خود اصول و مبانی داریوش را پذیرفتند. ملیت ها را ابقا کردند و در عین حال، آنها را در زمرۀ شاهنشاهی وارد ساختند. اما عاقبت مجبور شدند که به سیاست کوروش و سلطنتی توأم با اغماض بازگردند.
هنر - در این عهد هنر هخامنشی دچار کسوف گردید، زیرا وی جز بر اثر حمایت شاه و دربار نمیتوانست پایدار بماند. اطلاع اندکی که ما از تجدید حیات آن داریم حاکی از رجعت قهقرایی قابل تأملی است آنچه که مورد توجه شاه و دربار سلوکی و تودۀ تازه واردان به ایران بود جنبۀ ایرانی نداشت. هنرمندانی که از یونان یا از نواحی دیگر جهان یونانی می آمدند، میبایست مشتریان یونانی خود را کاملاً ارضا کنند. همچنین بود وضع ایرانیان یونانی شده، که عالیترین و ثروتمندترین طبقۀ جامعۀ ایرانی را تشکیل میدادند. این گروه تحت تأثیر فرهنگ یونانی سلیقۀ خود را با طرز زندگی یونانی منطبق میساختند. هنرمندان محلی نیز تحت نفوذ جریانات هنر غربی قرار گرفتند. بدین وجه هنر یونانی - ایرانی که یکی از نتایج فتح مقدونی بود بوجود آمد. بطور کلی هنر این عهد را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- هنر ایرانی به معنی اخص.
2- هنر یونانی - ایرانی.
3- هنر هلنی.
دستۀ اول بوسیلۀ معماری معبد نورآباد معرفی میشود که تقلیدی است از معابد هخامنشی پاسارگاد نقش رستم وی با ابعاد محدودتر و بعض تغییرات طرح معبدی که در پایۀ صفۀ تخت جمشید بنا شده نیز ایرانی است. در حال حاضر جز بقایای سه بنائی که لااقل دو تای آنها معبد بوده اند، چیزی دیگر را بدستۀ دوم نمیتوان اسناد داد. در استخر خرابه های ساختمانی مهم که هویت آن معلوم نشده، کشف گردیده که تقلیدی است از سرستون کرنتی بدون تخته روی سرستون و این امر حاکی از رابطۀ ستون ایرانی با سرستون یونانی است. در معبد کنگاور، پرستشگاهی با طرح غربی ساخته شده و تصور میرود در حدود 200 قبل از میلاد بنا شده باشد. در ساختمان اصلی، استعمال قطعات سنگی صفۀ تخت جمشید تقلید شده، اما ستونهای آنها دارای سرستون دری است. که بر فراز آنها تخته های کرنتی قرار گرفته است. بیشتر اطلاع ما مربوط به اشیای هنری از دستۀ سوم است که تعداد آنها فراوان است. معهذا نتوانسته اند تعیین کنند که این اشیا در خود کشور ساخته شده یا آنها را از خارج وارد کرده اند. در این ایام کشفیات سودمند موجب پیدایش 4 مجسمه کوچک مفرغی متعلق بمعبد نهاوند (لائودیسه) گردید که در همان محلی پیدا شده که استل (ستون) حاکی از فرمان آنتیوخوس سوم مربوط به سال 193 قبل از میلاد یافته شده است. یک سر بسیار زیبای مجسمۀ مفرغی که بدبختانه خراب شده، و آنرا به آنتیوخوس چهارم نسبت میدهند، از معبد ایرانی شمی نزدیک مال امیر در جبال بختیاری بدست آمده باید تصور کرد که سلیقۀ عصر بسیار متمایل بکارهای هنری مفرغی بوده و همین سلیقه در زمان پارتیان تعقیب شد، و آن در حقیقت حکم احیای یک سنت عیلامی را داشته است، در دینور نزدیک کرمانشاه، قطعاتی از یک لگن سنگی که مجسمه های نیم تنه سیلنوسها و ساتیرها، یاران دیونیسوس مزین است کشف شده. (تاریخ گیرشمن ایران ترجمه محمد معین و از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوکیشن
تصویر لوکیشن
لوکیشن (Location) یا محل فیلمبرداری در صنعت سینما و تلویزیون به مکان های واقعی که برای فیلمبرداری و تصویربرداری استفاده می شود، اشاره دارد. در مقابل، فیلمبرداری در استودیوها و با استفاده از دکوراسیون ها و صحنه های مصنوعی به عنوان `صحنه داخلی` شناخته می شود.
استفاده از لوکیشن ها می تواند به فیلم ها حس طبیعی تری بدهد، زیرا محیط واقعی که در آن فیلمبرداری صورت می گیرد، می تواند جزئیات و ابعاد بیشتری به تصویر برساند. علاوه بر این، لوکیشن ها می توانند برای ایجاد اتمسفر و محیط خاصی که با داستان و حالت فیلم همخوانی دارد، استفاده شوند.
به عنوان مثال، فیلم هایی که در مکان های واقعی مثل شهرها، جنگل ها، دریاچه ها یا ساختمان های تاریخی فیلمبرداری می شوند، می توانند از لوکیشن های مختلف استفاده کنند تا تجربه بصری بیشتری برای تماشاگران ایجاد کنند.
استفاده از لوکیشن ها نه تنها به دلیل واقعیت و زیبایی طبیعت، بلکه به دلیل اینکه امکان ارائه یک تجربه زنده تر و گوناگون تر به تصویربرداری فراهم می کنند، مورد توجه و استفاده قرار می گیرند.
لوکشین یا موقعیت به محل فیلمبرداری که خارج از استودیو باشد اطلاق میشود. این محل ممکن است داخلی یا خارجی باشد. درگذشته با توجه به سنگینی دوربینهای فیلمبرداری و نیز کنترل بهتر و سریعتر شرایط فیلم، استودیو حرف اول را میزد. معمولا برای فیلمهای مستند از لوکیشنهای واقعی استفاده می شود. پس از نهضت نئورئالیسم ایتالیا وساخت دوربینهای سبک، تدریجا فیلمبرداری در موقعیت واقعی رواج یافت.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از علویان
تصویر علویان
علوی ها، از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع) ها، سیّدها، شیعه ها، جمع واژۀ علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوکیدن
تصویر لوکیدن
چهاردست و پا راه رفتن، خزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
نفع و ضرر، مال و سرمایه، کنایه از راز، سر، برای مثال قلم دو زبان است و کاغذ دو روی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمال الدین اسماعیل - ۳۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
یکی از مشتقات سلولز که به صورت ورقۀ نازک شفاف تهیه می شود و به دلیل عدم نفوذ رطوبت در آن، در جراحی برای زخم بندی و در صحافی در روکش جلد کتاب به کار می رود، ویژگی جلد کتابی که روکشی از جنس سلوفان داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
شهرکی است از نواحی خوارزم در آنجا سوق بزرگ و مسجد جامع زیبایی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کلو. (از فرهنگ فارسی معین) : اکابر و اشراف و کلویان (و) اصناف مراسم نثار و پیشکش بجای آورند. (مطلع السعدین). و رجوع به کلو شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 433 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
کنایه از اهل زمین چرا که زمین نزد اهل منقول بر پشت گاو است و گاو بر پشت ماهی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نفع، سود، فایده که در مقابل زیان است، (برهان)، سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده، (آنندراج)، نفع، سود، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث اللغات) :
در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین
در سخا سود امیدی و زیان سوزیان،
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 337)،
ز دنیا زیانت بدین سود گردد
اگر خوار گیری به تن سوزیان را،
ناصرخسرو،
نه محکم بود مرکز دوستی
چو پرکار باشد بر او سوزیان،
مسعودسعد،
قلم دو زبان است و کاغذ دو روی
نباشند محرم در این سوزیان،
کمال الدین اسماعیل،
لؤلؤ ز کس دریغ ندارد دو چشم من
همچون دو دست صدر اجل سوزیان خویش،
ادیب صابر،
هرچند سوزیان بزیان است گرم و خشک
خط بر خط مزور این سوزیان کشد،
خاقانی،
کافرم دان گر مدیح چون تویی
بر امید سوزیان خواهم گزید،
خاقانی،
، زر، مال، سرمایه، آنچه باشد از نقد و جنس، (برهان)، سرمایه، (غیاث) (فرهنگ رشیدی)، مال، زر، سرمایه، (جهانگیری) :
همی تا بهر جای در هر دلی
گرامی و شیرین بود سوزیان،
فرخی،
اگر بطرفی خدمتی باشد و مرا فرموده آید جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم، (تاریخ بیهقی)، و اگر عفو ارزانی ندارد حصیری را مالش فرماید، چنانکه ضرر آن بسوزیان و به تن وی رسد، (تاریخ بیهقی)،
همه دام جهان بوده ست بر تو
تن و اسباب و عمر و سوزیانت،
ناصرخسرو،
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار ارزان،
مسعودسعد،
آنرا که سوزیان بزیان آورد فلک
چون زو بخورد سود شمارد همه زیان،
جوهری،
گرچه عیسی وار از این جا یار سوزن برده ام
گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام،
خاقانی،
چون عیسی فارغم که با خود
جز سوزن سوزیان ندیدم،
خاقانی،
، چیزی پنهان که مخزون خاطر باشد و آنرا به عربی ما فی الضمیرگویند، (برهان)، ما فی الضمیر، (فرهنگ رشیدی)، ارمغان، سوغات، راه آورد، (برهان)، ارمغان، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری)، تحفه، (غیاث اللغات)، مهربان، غمخوار، (برهان)، غمخوار، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث)، پنهان، آشکار، (برهان)، سخن و راز نهانی، (برهان)، راز، (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، مختصات جغرافیایی آن عبارتند از طول 53 درجه و 40 دقیقه از گرینویچ، عرض 30 درجه 28 دقیقه و ارتفاع آن از سطح دریا حدود 2270متر است، سکنۀ آن مطابق آمار 1816 تن است، آب مشروب قصبه از رود خانه بوانات و قنات تأمین میگردد، شغل آنان زراعت و باغداری و کسب میباشد، از ادارات دولتی بخشداری، دارایی، ژاندارمری، آمار، پست، بهداری و در حدود سی باب دکان ویک دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ جَ)
دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 3 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ مراغه به دهخوارقان. ناحیه ایست دامنه و دارای آب و هوای معتدل سالم. سکنۀ آن 763 تن است. آب آن از صوفی چای تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، چغندر، کشمش، نخود، زردآلو و بادام است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و صنایع دستی آنها جاجیم بافی است. دارای راه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
جمع فارسی علوی. رجوع به علوی شود. سادات. (برهان قاطع) : امیر خواجه علی میکائیل را بخواند و گفت: رسولی می آید بساز با کوکبۀ بزرگ از اشراف علویان و قضاه و علما وفقها به استقبال روی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). خلافت عباسیان را خللی که آید آن است که در زمین طبرستان ناجمی پیدا آید از علویان. (تاریخ بیهقی ص 422)
لغت نامه دهخدا
(گَ ذِ)
دهی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان واقع در 92000گزی جنوب خاوری نصرت آباد و 15000گزی شمال راه فرعی بم به خاش. هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(لُ وایْ یا)
فرانسوا. جهانگرد و طبیعیدان فرانسوی، مولد پاراماریبو (گویان هلند) (1753-1842 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لودیان، نام موضعی به مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 59)
لغت نامه دهخدا
(لولیان)
جمع واژۀ لولی. رجوع به لولی شود: خبر شکست او (یعنی زکی خان) که به وکیل الدوله رسید، فرقۀ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زندیه گلستانی). در تحقیق احوال طوایف و اقوام بشری سرگذشت لولیان، داستانی دلنشین و شگفت انگیز دارد، این مشتی مردم جهانگردخانه بدوش سرگشتۀ آواره که زندگی آنها آثار ارزنده به بودلر، پوشکین، هوگو و بسیاری گویندگان و هنرمندان دیگر الهام کرده است از دیرباز در همه جای دنیا پراکنده بوده اند و سرگذشتی مبهم و رازناک و شگفت انگیز داشته اند. زندگی آنها ساده و خشن و دور از هیاهو و خالی از ماجرا گذشته است. مثل دریا وحشی و مثل نسیم آزاد زیسته اند، همواره در میان طوفان حوادث بوده اند، اما هیچگاه دستخوش امواج طوفان نگشته اند. پیوسته از کنار تمدنها و فرهنگهای بشری گذشته اند، لیکن هرگز خود را به قیود آن گرفتارندیده اند. حتی مثل بسیاری از اقوام کهن نیز گذشتۀ خود، سرگذشت پدران خود را جز در سرودها و تصنیف های دیرین خود به دست فراموشی سپرده اند. با اینهمه در تاریخ و ادبیات ما از آنها بسیار یاد میشود. نه همان شادخواری و رامشجوئی و خنیاگری و سرگردانی و بی سر و سامانی آنها مورد توجه شاعران و نویسندگان ما واقع شده است، بلکه در تاریخ گذشتۀ ما نیز داستانهائی در باب اصل و منشاء آنها ذکر کرده اند. نوشته اند که بهرام گور عده ای از آنها را برای رامشگری و خنیاگری از هند به ایران آورد و در سراسر ایران پراکنده کرد. نیز گفته اند که شاپور هنگام بستن بند شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل احضار کرده به خوزستان و شوشترآورد، روز مردان ایشان عملگی کردندی و شب زنان ایشان به کار آب و به رقاصی و هم بستری مردان به سر بردندی. در ادبیات ما از چنگ ونای لوریان بسیار یاد کرده اند. منوچهری گفته است:
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار.
نیز از دزدی و راهزنی و طراری آنها سخن گفته اند. جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی گوید:
رومی روز آب کارت برد و تودر کار آب
لوری شب رخت عمرت برد و تو در پنج و چار.
باز از بیشرمی و شوخ طبعی آنان یاد کرده اند. حافظ راست:
صبا زآن لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش.
و هم از پریشانی زندگی و بی سامانی و آشفتگی خانه و بنگاه آنها سخن رانده اند. کمال اسماعیل میگوید:
با ترکتاز طرۀ هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لوری است خان و مان.
در تاریخ ایران نام لوریان نخست در داستان های مربوط به روزگار ساسانیان آمده است، نوشته اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند درخواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد. روایتی که مؤلف غرر اخبار در این باره آورده است بدین گونه است: ’... گویند روزی شامگاهان، بهرام از شکار بازمیگشت گروهی از مردم بازاری را دید که در زردی آفتاب غروب بر سبزه چمن نشسته اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع محروم داشته اند بنکوهید. گفتند: ای ملک ! امروز رامشگری به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم. بهرام گفت: در کار شما خواهم نگریست. پس بفرمود تا به شنگلت پادشاه هند نامه نویسند تا چهارهزار تن از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده به دربار وی گسیل دارد. شنگلت بفرستاد و بهرام آنان را در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته بدانها بپردازند و این لوریان سیاه که اکنون به نواختن عود و مزمار مشهورند از بازماندگان آنانند. همین داستان در مجمل التواریخ و القصص بدین گونه است که بهرام ’... کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان خواست و کوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود. پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامدند زن و مرد لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهارپا دادتا رایگان پیش اندک مردم رامشی کنند. اما فردوسی در نقل داستان تا اندازه ای به تفصیل گرائیده است و آن را با شاخ و برگهائی آراسته، میگوید:
وز آن پس به هر موبدی نامه کرد
کسی را که درویش بد جامه کرد
بپرسیدشان گفت بی رنج کیست
به هر جای درویش و بی گنج کیست
ز کار جهان یکسر آگه کنید
دلم را سوی روشنی ره کنید
بیامدش پاسخ ز هر موبدی
ز هر نامداری و هر بخردی
که آباد بینیم روی زمین
به هر جای پیوسته گشت آفرین
مگر مرد درویش کز شهریار
بنالد همی وز بد روزگار
که چون می گساردتوانگر همی
به سر بر ز گل دارد افسر همی
بر آواز رامشگران می خورد
چو ما مردمان را به کس نشمرد
تهی دست بی رود و گل می خورد
توانگر همان جان و دل پرورد
بخندید از آن نامه بسیار شاه
هیونی برافکند پویان به راه
به نزدیک شنگل فرستاد کس
چنین گفت کی شاه فریادرس
از آن لوریان برگزین ده هزار
نر و ماده بر زخم بربط سوار
فرستی بر من مگر کام من
برآید از آن نامدار انجمن
چو نامه به نزدیک شنگل رسید
سر از فخر بر چرخ کیوان کشید
هم آنگاه شنگل گزین کرد زود
ز لوری کجا شاه فرموده بود
چو لوری بیامد به نزدیک شاه
بفرمود تا برگشادند راه
به هر یک یکی گاو داد و خری
ز لوری همی ساخت برزیگری
همان نیز خروار گندم هزار
بدیشان سپرد آنکه بد پایکار
بدان تا بورزد به گاو و به خر
ز گندم کند تخم و آرد به بر
کند پیش درویش رامشگری
ورا رایگانی کند کهتری
بشد لوری و گاو و گندم بخورد
بیامد سر ساله رخساره زرد
بدو گفت شاه این نه کار تو بود
پراکندن تخم و کشت و درود
خری ماند اکنون بنه برنهید
بسازیدرود و بریشم دهید
کنون لوری از پاک گفتار اوی
همی گردد اندر جهان چاره جوی
سگ و گرگ همسایه و هامراه
به دزدی شب و روز پویان به راه.
حمزۀ اصفهانی نیز همین داستان را با اندک تفاوتی نقل کند و گوید که جماعت ’زط’ از نژاد این هندوان بازمانده اند. کسانی که این داستان را درباره نژاد و تبار لوریان آورده اند بیشترشان پیش از این داستان از مسافرت بهرام گور به هند نیز سخن رانده اند. فردوسی در این باره حکایت هائی زیبا با آب و رنگ حماسی نقل کرده است که آوردن آن در اینجا ضرورت ندارد. مسعودی مینویسد:... و او (یعنی بهرام) پیش از این (یعنی پیش از جنگ با خاقان) ناشناخته به هند رفت تا از اخبار آنان آگهی یابد و به شبرمه یکی از پادشاهان هند پیوست و در خدمت او به جنگ پرداخت و او را در برابر دشمنی یاری داد تا ملک هند او رایکی از اساورۀ فارس شمرد و دختر خویش به زنی بدو داد و ابن بلخی میگوید:...و لنگرها جمع آمدند و روی به بلاد هند نهادند و ملک هند معروفان را در میان داشت و صلح کردند و دختر را به زنی بهرام داد و دیبل و مکران به بهرام داد. آیا داستان مسافرت یا لشکرکشی بهرام گور به هند چنانکه در روایات ایرانی آمده است صحت دارد؟ اسناد موثقی در این باره در دست نیست، اما قرائن و امارات نشان میدهد که در آن زمان بین ایران و هند روابطی سیاسی وجود داشته است و حتی شاید بعضی از پادشاهان هند در ازای جلوگیری از هیاطله (هیتالیان) که برای آن کشور نیز خطرناک بوده اند ایالت سند و مکران را به بهرام واگذار کرده باشند. مسئلۀ مهاجرت لولیان نیز باید یک مسئلۀ سیاسی مربوط به روابط ایران و هند و یا مربوط به سختی زندگی لولیان در هندباشد. آنچه درباره مکاتبۀ بهرام با شنگل و درخواست فرستادن خنیاگران هند نوشته اند افسانه ای بیش نیست.بدین گونه چنانکه از تاریخها و داستانها برمی آید لولیان ایران از سرزمین هند بدین جا آمده اند. اتفاقاً درباره لولیان اروپا نیز با همه اختلافی که درباره نژاد و تبار آنها هست محققان این نکته را پذیرفته اند که سرزمین اصلی آنها هند بوده است. تحقیقات و پژوهشهای نژادشناسی نیز که کوپرنیکی در یکی از بیمارستانهای بخارست انجام داده است، نشان میدهد که جمجمۀ لولیان اروپای شرقی با جمجمۀ هندوان طبقات پست شباهت بسیار دارد. مطالعات زبان شناسی نیز این نکته را تأیید میکند. لهجه های مختلف این طوایف هم از جهت لغات و هم از حیث ساختمان در سراسر اروپا با لهجه های طبقات پست هندو شباهت دارد. گذشته از آن نام رم که این طایفه در اروپا به خود میدهند به نظر نمی آید که با کلمه روم امپراطوری معروف مناسبت داشته باشد. از این رو عقیدۀ میکلوزیش که نام آن را با کلمه دوما و دمبا که نام طایفۀ پست از مردم هند علیا باشند تطبیق کرده است، چه بسا که مطابق واقع باشد. بعضی از نامهای دیگر نیز که در اروپا بر این طایفه اطلاق میشود از ارتباط آنان با سرزمین هندوستان حکایت میکند. درباره کلمه Tzigane که در بیشتر نقاط اروپا بر این طایفه اطلاق میشود گفتگو بسیار کرده اند. اگر مفهوم آن چنانکه بعضی از لغت شناسان پنداشته اند به معنی بنسودنیها باشد به رغم سایر احتمالات و به حکم قرائن دیگر میتوان آنان را با ’نجس’های هند مربوط کرد. کلمه Sinti نیز که در پیه مون و لیتوانی بر آنان اطلاق میشود نام سند را که در قصص ایرانی با سرگذشت لولیان مربوط میشود به خاطر می آورد. و در هر حال، بسیاری از قرائن و امارات ارتباط و انتساب این طایفه را که در سراسر جهان قدیم به نامهای مختلف پراکنده بوده اند با سرزمین هند مشخص و معلوم میکند. ظهور لولیان در اروپااز قرن چهاردهم میلادی فراتر نمی رود. مقارن قرن پانزدهم میلادی بود که آنها اروپای غربی را عرصۀ استیلای خویش کردند. بسیاری در آن زمان گمان میبردند که آنهااز اهل Boheme میباشند، از این رو آنها را بوهمی خواندند و این نام در زبان فرانسه هنوز بر آنها مانده است. بعضی نیز آنها را مصری شمردند و نام Gypsies که در زبان انگلیسی به آنها داده شده است از اینجاست. زندگی مرموز و آلوده و آمیخته با دزدی و نابکاری این طایفه که آنان را به مثابۀ بازماندگان نسل جادوگران قدیم معرفی میکند، در اروپا از دیرباز خشم و نفرت مردم را نسبت به آنان برانگیخته است. این مردمی که خشم و کینۀ تمدن را مثل یک لعنت ابدی همه جا با خود همراه دارند، از دیرباز جادوگری و افسونکاری و فالگیری و مارفسائی و نیزه سازی و اسلحه گری را چون پیشۀ اجدادی می ورزیده اند، با چنین وضعی عجیب نیست که هنوز مثل خویشان و شاید نیاکان دیرین خود ’نجس’های هند چیزی از سرنوشت ’سامری جادوگر’ و ’یهودی سرگردان’ را با خویش داشته باشند. زندگی آنها در ایران هم که گویا وطن دوم آنها بوده است از اروپا بهتر نیست. در ایران نیز همه جا با نفرت و بیم و تحقیر و انزجار مردم روبه رو هستند. آنان را در فارس کولی، در آذربایجان قراچی، در عراق غربتی یا غربت، در خراسان قرشمال و در تهران غربیل بند مینامند. کلمه کولی را فرهنگ نویسان تحریفی از کابلی دانسته اند. قراچی نیز گویا همان لغت بسیار معروف غرچه است که در زبان فارسی به معنی ابله و پست و نابکار و بی شرم به کار رفته است. گفته اند:
بفریبد دلت به هر سخنی
روستائی و غرچه را مانی.
و ابوالطیب مصعبی گوید:
صد و اند ساله یکی مرد غرچه
چرا شصت وسه زیست آن مرد تازی.
واژۀ قرشمال را نیز تحریف گونه ای از غیرشمار، یعنی ’بی شمار’ یا ’در شمار بیگانه’ دانسته اند. نام (غربیل بند) یا (غربالبند) نیز از جهت حرفه و پیشه ای است که غالباً میورزند و چنانکه بعضی از آنان نیز که حرفۀ زرگری دارند به زرگر کرمانی نامبردار شده اند در جاهای دیگر نامهائی، مانند چنگیانه، گیلانی، سوزمانی، لولی، جوکی، کابلی، حرامی و زنگاری نیز بر آنها اطلاق میکنند که غالباً از جایگاه یا پیشه و شیوۀ زندگی آنها حکایت میکند. سایکس که تقریباً پنجاه سال پیش درباره آنها اطلاعاتی جمع آورده است، می گوید: ’تنها در آذربایجان پنج هزار خانواده از این طایفه زندگی میکنند و روی هم رفته در ایران نزدیک بیست هزار خانواده یا به عبارت دیگر یکصدهزار تن لولی سکونت دارند’. تحقیقات جدیدتر نشان میدهد که این ارقام تا اندازۀ بسیار در این اواخر نقصان یافته است. نوع زندگی آنان که فالگیری، آهنگری، آوازه خوانی، رقاصی، طلسم سازی، جادوگری، گاوبازی و غربالبندی است، در نقاط مختلف به اقتضای محیط و اقلیم تفاوت میکند، اما در هیچ جا محبت و علاقۀ مردم را به آنها جلب نکرده است. حتی با آنکه در زندگی روستائیان به وسیلۀ آهنگری و غربالبندی تأثیر مفیدی مخصوصاً در بعضی نقاط خراسان داشته اند و نیز با آنکه در آذربایجان و کردستان آوازه خوانی و رقاصی و مسخرگیشان مایۀ تفریح و سرگرمی بسیاری از مردم را فراهم میدارد، همواره مردم آنها را همه جا به منزلۀ بیگانه تلقی میکنند و نسبت بدانان چندان خوش بینی و مهربانی و همدردی از جانب مردم ابراز نمی شود. زندگی آنها درغالب نقاط ایران یک نوع تمدن شبانی را که به تمدن صنعتی نزدیک است نشان میدهد و از بسیاری جهات نیز طرزمعیشت و آداب و رسوم آنها با زندگی ایلات شباهت دارد. آنها در میان خود نظم و نسق خاصی با پاره ای آداب وقوانین مخصوص دارند که غالباً به وسیلۀ کلانتر و ’شاطرباشی’ شان معمول و مجری میگردد. زبان آنان نیز باآنکه در هر ناحیه تحت تأثیر لغات خاص محلی قرار گرفته است از عناصر مجهول و بیگانه مشترکی مشحون است که به نظر می آید یادگارهائی از زبانها و لهجه های قدیم هندی میباشد. احتمال داده اند که لهجه های ایشان در بسیاری از نقاط صورتهائی از یک زبان ساختگی و قراردادی باشد و این احتمال به نظر نابعید است. در هر حال از این نظر که ایران اولین سرزمین است که لولیان پس از خروج از هند در آن مسکن گرفته اند، مطالعه در لهجه های لولیان از لحاظ فقه اللغۀ فارسی بسیار سودمند خواهد بود. درباره ریشه کلمه لولی تاکنون به درستی تحقیق نکرده اند. در فرهنگ جهانگیری آمده است که: ’لول با اول مضموم و واو مجهول بی شرم و بی حیا را گویند و آن را لور نیز خوانند لوری و لولی منسوب به آن است’. مولوی فرماید:
گر همی خوانیم لول و گر همی گوئیم گول
چون کلنده بر لب دولیم و تک تک می کنیم.
در مجمعالفرس سروری گفته شده است که ’لوری به ضم لام و کسر رای مهمله، خوره باشد که به تازی جذام گویند و نیز نام طایفه ای باشد که ایشان را کاولی نیز گویند... لولی در موید به معنی سرودگوی در کوچه و نیز به معنی نازک و لطیف و ظریف نیز آمده است...’ و اما در فرهنگ رشیدی پس از نقل معانی کلمه لور مینویسد: ’... و تحقیق آن است که لول و لور به معنی بی حیا است و لوری و لولی منسوب است به آن، زیرا که بی حیائی لازمۀ لولیان است’. اما از این معانی وجه تسمیه و نحوۀ اشتقاق لولی استنباط نمی شود. لوره و لور درفرهنگها به معنی گذرگاه سیل نیز آمده است... و این معنی اگر با نام طایفۀ لر مناسب باشد بعید است که بانام لوریان ارتباط داشته باشد، اما کسانی که درباره لوریان ایران تحقیق کرده اند وجود بعضی طوایف و عناصر لر را در میان آنها تأیید کرده اند. درست است که لران سفیدپوست فارسی زبان را با لوریان سیه چردۀ مجهول زبان نمیتوان اشتباه کرد، لیکن شباهتی که در طرز معیشت و زندگی بین آنها هست کار داوری را درباره آن دشوار میکند. طایفۀ زط که حمزۀ اصفهانی نام آنان راتقریباً بجای لوریان به کار میبرد، چنانکه از تاریخها برمی آید، در قرون اول اسلام و مقارن حکومت حجاج دراهواز و خوزستان سکونت داشته اند. به دشواری میتوان این احتمال را پذیرفت که این زطها همان لرهای ساکن خوزستان و لرستان امروز بوده اند، اما نکته ای که در این مورد جالب توجه میتواند بود این است که یاقوت در خوزستان ناحیه ای را به نام ’رور’ ذکر میکند که با نام لور بی تناسب به نظر نمی رسد. آیا زطها یا لورها که در خوزستان بوده اند از اینجا برخاسته اند؟ درست روشن نیست. شهری نیز در سند به همین نام (رور) یا (الرور) وجود داشته است که مسلمانان در سال 95 هجری قمری بوسیلۀ محمد بن قاسم آن را گشوده اند. این شهر که در سی فرسنگی جنوب غربی مولتان و در بیست فرسنگی شمال المنصور جای داشته است و روزگاری جایگاه راجه های سند به شمارمیرفته است اکنون ویران شده است. آیا شباهت نام این شهر با رور خوزستان و ارتباط نام زطها با لوریان که طبق سنن و تواریخ از سند به ایران آمده اند نمیتواندریشه و اصل کلمه لوری را به دست دهد؟ در واقع تحریف و تبدیل روری و الروری به لوری و لولی با قواعد و موازین لغوی و صرفی عربی و فارسی درست به نظر می آید.بنابراین میتوان این احتمال را پذیرفت که اعقاب آن عده از رامشگران هندو که در روزگار بهرام گور به ایران آمده اند، نام خود را از نام اولین شهر سند که به ایران نزدیک تر بوده است گرفته باشند. به هر حال این گروه خانه به دوش بی سامان قانون گریزی که همه جا نسبت به حدود و قیود تمدن و فرهنگ سرکش و بی اعتنا بوده اند، اگر در نام و تاریخ و اصل و نژاد خویش نیز از دسترس فرهنگ و اطلاع بشری دور مانده باشند جای شگفتی نیست. (از مقالۀ زرین کوب در مجلۀ روابط فرهنگی هند و ایران، سال 1952 میلادی شمارۀ یک صص 11-21)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان رودبار، بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنۀ آن 116 تن. آب آن از رود خانه اسبمرد و محصول آن غلات، برنج، توت و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
غیژیدن. کون خیزه کردن. درشت و ناهموار رفتن. (جهانگیری). خزیدن. درشت و ناهموار به راه رفتن. با زانو و کف دست و نشسته به راه رفتن طفلان را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مردم لکرید، ناحیتی از یونان قدیم. (ایران باستان ج 3 ص 1976)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از قرای مرو است بفاصله یک فرسنگی. (از معجم البلدان). و در مراصد و مرآت البلدان آن را در دوفرسنگی مرو ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
(سَ غُ)
جرج سوم، پادشاه انگلیس. مولد لندن بسال 1738 و وفات در ویندسر بسال 1820 میلادی پسر فردریک امیر گال. در زمان وی مستعمرۀ آمریکا از تصرف انگلیس خارج گشت
لغت نامه دهخدا
ناحیتی است (به هندوستان) بزرگ و با خواستۀ بسیار و ایشان ملک را بخایه خوانند و ایشان زن از قبیلۀ بلهرا کنند و از این ناحیت صندل سرخ بسیار خیزد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سلاجقه. خاندانی ترک که از 429 ه. ق. تا 700 ه. ق. در آسیای غربی سلطنت کردند ظهور این خاندان در تاریخ اسلام از وقایع بزرگ و بمنزلۀ شروع دورۀ جدیدی است. مقارن ابتدای استیلای این قوم خلافت دچار ضعف شده بود و هیچیک از سلاطین در این ایام قدرت آنکه کشورهای اسلامی را تحت یک حکومت درآورند نبود. بلکه این ممالک زیردست سلسله های متفرقی سر میکردند فقط فاطمیان را باید از این حکم مستثنی دانست. ولی ایشان هم اگرچه دولتی بزرگ داشتند با خلفای عباسی در حال صفا نبودند بلکه مدعیان آن خاندان محسوب میشدند سلجوقیان از ترکمانان بدوی و در آغاز بی علاقه بزندگی شهری و تمدن و دین بودند. و چون اسلام آوردند براثر سادگی طبع در این راه دچار تعصب شدند و بسبب همین حس بمدد دولت و خلافتی که رو بمرگ میرفت شتافته آن را احیا کردند. سلاجقه به ایران و الجزیره و شام و آسیای صغیر هجوم آوردند و این بلاد را بباد غارت دادند و هر سلسله ای را که در راه خود دیدند برانداختند در نتیجه آسیای اسلامی را از اقصی حد غربی افغانستان تا ساحل بحرالروم تحت یک حکومت آوردند و با دمیدن روح غیرت و تعصبی در مسلمانان عساکر روم شرقی را که مجدداً بتعرض بلاد اسلامی پرداخته بودند عقب زدند. و بر اثر همین کیفیات نسل متعصب جنگجوی جدیدی پیدا شد که بیشتر مغلوبیت صلیبیان عیسوی نتیجۀ دلاوری ایشان است، و همین مسایل است که بسلاجقه در تاریخ اسلام مقامی بلند داده است. سلجوقیان فرزندان سلجوق بن تقاق (دقاق) از رؤسای ترکمانان غز هستند. وی در خدمت یکی از خانان ترکستان سر میکرده و از دشت قرقین با همه قبیلۀ خود بطرف جند و از آنجا به بخارا کوچ کرده و در این سرزمین او و قبیله اش با شوق تمام قبول اسلام کرده اند. سلجوق و پسران و نوادگان او در جنگهایی که بین سامانیان و امرای ایلک خانیه و سلطان محمود غزنوی اتفاق می افتاد شرکت می جستند و طغرل بیک و برادرش جغری بیک بتدریج تا آنجا قدرت یافتند که به ریاست قبیلۀ ترکمانان خود به خراسان هجوم بردند. و پس ازآنکه چندبار غزنویان را مغلوب کردند شهرهای مهم کشور آنان را مسخر کرده جای ایشان را در آن دیار گرفتند. در سال 429 ه. ق. امام جماعت مرو خطبه را بنام جغری بیک داود خواند و او را سلطان السلاطین نامید و همین مراسم در نیشابور بنام برادرش طغرل جاری گردید بلخ و گرگان و طبرستان و خوارزم نیز بزودی بممالک سلجوقیه ضمیمه گردید و جبل و همدان و دینور و حلوان و ری و اصفهان هم متعاقب آنها در فاصله بین سنوات 432 و 437 ایشان را مسلم گشت. طغرل بیک در سال 447 ه. ق. به بغداد وارد شد و نام او با لقب سلطان در دارالخلافه بر منابر خوانده شد. قبایل ترک دیگر نیز بتدریج خدمت سلجوقیان را پذیرفتند و بدین ترتیب همه آسیای صغیر و متصرفات خلفای فاطمی مصر قبل از سال 470 ه. ق. تحت یک حکومت درآمد و فرمان سلاجقه را گردن نهادند.
طغرل بیک و آلب ارسلان و ملکشاه بر جمیع این ممالک وسیع حکومت داشتند. ولی بعد از مرگ ملکشاه جنگهای داخلی بین برکیارق و محمد بروز کرد و شعب دیگر خاندان سلجوقی در نواحی مختلف سر باستقلال برداشتند. با این حال باز شعبه اصلی این خاندان تا مرگ سنجر اسماً بریاست کل شناخته میشد و سنجر آخرین تن از سلاجقۀ بزرگ است که با وجود منحصر بودن قلمرو او بخراسان تا سال فوتش یعنی تا تاریخ 552 ه. ق. عنوان ریاست سلاجقه را داشته. سلاجقۀ کرمان و عراق و شام و روم شعب عمده این خاندانند. ولی افراد دیگری نیز از سلجوقیان در آذربایجان و طخارستان و دیگر ولایات حکومت کرده اند در طرف مشرق دولت سلجوقی در مقابل حملۀ خوارزمشاهیان ازمیان رفت و در آذربایجان و فارس و الجزیره و دیار بکر سلسله های دیگری که آنها را امرای لشکری سلجوقی تشکیل می دادند و اتابکان خوانده میشوند جای مخدومان خود را گرفتند ولی در بلاد روم سلطنت سلاجقه تا حدود سال 700 ه. ق. که مقارن شروع قدرت ترکان عثمانی است باقی بود سلسلۀ سلجوقیان بزرگ از 429 تا 552 ه. ق. سلطنت کردند و اسامی شاهان آن از اینقراراست: رکن الدین ابوطالب طغرل بیک محمد جلوس 429 ه. ق. عضدالدین ابوشجاع آلب ارسلان محمد بن جغری بیک جلوس 455 ه. ق. جلال الدین ابوالفتح ملکشاه بن آلب ارسلان جلوس 465 ه. ق. ناصرالدین محمود بن ملکشاه جلوس 485 ه. ق. رکن الدین ابوالمظفر بر کیارق بن ملکشاه جلوس 486یا 487 ه. ق. غیاث الدین ابوشجاع محمد بن ملکشاه جلوس 498 ه. ق. معزالدین ابوالحارث سنجر جلوس 511 ه. ق. فوت 552 ه. ق. این شعبه را خوارزمشاهیان منقرض کردند.
سلجوقیان آسیای صغیر (روم) : این شعبه از سلجوقیان در آسیای صغیر از 470 ه. ق. تا 700 ه. ق. سلطنت کرده اند اسامی شاهان این خاندان از اینقرار است: سلیمان اول بن قتلمش جلوس 470 ه. ق. دورۀ فترت 479 ه. ق. قلج ارسلان داود جلوس 485 ه. ق. ملکشاه دوم جلوس 500 ه. ق. مسعود اول جلوس 510 ه. ق. عزالدین قلج ارسلان دوم جلوس 551 ه. ق. (قلج ارسلان تا 558 حیات داشت ولی ممالک خود را چندسال قبل از این تاریخ بین پسران خود تقسیم کرد). قطب الدین ملکشاه دوم جلوس 584 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو اول جلوس 588 ه. ق. رکن الدین سلیمان دوم جلوس 597 ه. ق. قلج ارسلان سوم جلوس 600 ه. ق. کیخسرو اول (مجدداً) جلوس 601 ه. ق. عزالدین کیکاوس اول جلوس 607 ه. ق. علاء الدین کیقباد اول جلوس 616 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو دوم جلوس 634 ه. ق. عزالدین کیکاوس دوم جلوس 643 ه. ق. (با شرکت برادران خود قلج ارسلان سوم و کیقباد). رکن الدین قلج ارسلان چهارم جلوس 655 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو سوم جلوس 666 ه. ق. غیاث الدین مسعود دوم جلوس 682 ه. ق. علاء الدین کیقباد دوم جلوس 696 ه. ق. عزل 700 ه. ق. این شعبه بدست مغول و ترکان عثمانی منقرض شد.
سلجوقیان روم: رجوع به سلجوقیان آسیای صغیر شود.
سلجوقیان شام: شعبه ای از سلجوقیان که از 487 ه. ق. تا 511 ه. ق. در شام حکومت کردند اسامی افراد این خاندان از اینقرار است: تتش بن آلب ارسلان جلوس 487 ه. ق. رضوان بن تتش در حلب جلوس 488 ه. ق. (دقاق بن تتش در دمشق از 488 تا 497) آلب ارسلان اخرس بن رضوان جلوس 507 ه. ق. سلطانشاه بن رضوان جلوس 508 ه. ق. این شعبه را اتابکان بوری و امرای ارتقی منقرض کردند.
سلجوقیان عراق و کردستان: این شعبه از سلجوقیان از 511 تا 590 ه. ق. در عراق و کردستان حکومت کرده اند و اسامی آنها از اینقرار است. مغیث الدین محمود بن محمد بن ملکشاه جلوس 511 ه. ق. غیاث الدین داود جلوس 525 ه. ق. طغرل اول جلوس 526 ه. ق. غیاث الدین مسعود جلوس 527 ه. ق. معین الدین ملکشاه جلوس 547 ه. ق. محمد جلوس 548 ه. ق. سلیمان شاه جلوس 554 ه. ق. ارسلان شاه جلوس 556 ه. ق. طغرل دوم جلوس 573 ه. ق. تا 590 ه. ق. این شعبه را خوارزمشاهیان برانداختند.
سلجوقیان کرمان: این شعبه سلجوقیان از 433 ه. ق. تا 583 ه. ق. در کرمان حکومت کردند اسامی افراد آن از اینقرار است: عمادالدین قرا ارسلان قاوردبیک جلوس 423 ه. ق. کرمانشاه جلوس 465 ه. ق. حسین جلوس 467 ه. ق. رکن الدین سلطانشاه جلوس 467 ه. ق. تورانشاه جلوس 477 ه. ق. ایرانشاه جلوس 490 ه. ق. ارسلان شاه جلوس 494 ه. ق. مغیث الدین محمد اول جلوس 536ه. ق. محی الدین طغرل شاه جلوس 551 ه. ق. بهرامشاه و ارسلانشاه دوم و ترکانشاه رقبای یکدیگر 563 ه. ق. محمدشاه دوم جلوس 583 ه. ق. این شعبه را ترکان غزاز میان برداشتند.
ادبیات و علوم: در عهد سلسلۀ سلجوقی ادبیات ایران رو بکمال رفت و گویندگانی مانند فخرالدین گرگانی، خیام، ناصرخسرو، انوری، قطران، برهانی، معزی، ازرقی، عبدالواسع جبلی، مختاری غزنوی و نویسندگانی مانند جلابی هجویری، محمد بن منور، گردیزی، مؤلف مجمل التواریخ والقصص، راوندی کیکاوس بن اسکندر و دانشمندانی مانند خیام، و عارفانی مانند باباطاهر، غزالی، سنایی و نجم الدین کبری ظهور کردند. ملکشاه و سنجر ادبیات را حمایت میکردند. وزیران آنان مانند عمیدالملک کندری و نظام الملک طوسی که خود اهل دانش و فضل بودند علما را احترام مینمودند. نظام الملک طوسی مدارس بزرگ نظامیۀ بلخ و نیشابور، هرات، اصفهان، بغداد و دیگر نقاط را دایر کرد. طریقۀ تصوف و شعر صوفیانه در این عهد رواج یافت.
هنر:شاهان سلجوقی خود را حامی و مشوق صنعت معرفی کردند و بعضی از مهمترین شاهکارهای صنعتی و معماری ایران دریک قرن سلطه و حکومت آنان و دورۀ بعد بوجود آمده است. بعضی از دانشمندان معتقدند که معماری اسلامی ایران در زمان سلجوقیان بنهایت ترقی خود رسید و برخی از صنایع دیگر نیز مانند سفال سازی و نساجی در این زمان بدرجه ای ترقی کرد که در سراسر تاریخ ایران کمتر بدان حد رسیده. در این عصر معماری و دیگر صنایع نه تنهادر داخل ایران زنده شد و با عشق و ابتکار بسیار تعقیب گردید، بلکه فتوحات سلجوقیان اصول صنایع ایرانی را تا سواحل بحرالروم (مدیترانه) و حتی شمال آفریقا بسط داد. از اینرو عناصر و آثار صنایع ایرانی تا قرنها بعد در صنایع مصر و سوریه دیده میشود. پس از شروع حکومت سلاجقه در ایران صنعت سفال ترقی عجیبی کرد که در سراسر دورۀ آنان ادامه داشت. گاه گاه سبکی نو و طرز عملی جدید به کار برده اند. در آغاز این عصر ساختن سفال در نتیجۀ صنعت و هنر سفال سازی است. و بعد به تزیین ظروف بیشتر اهمیت داده شده است در این دوره سفال یک رنگ با اشکال حیرت آور ساخته میشد و رنگهای مختلف مانند سبز، فیروزه ای، سرمه ای، بنفش و سفید نیز بکار میرفت. کاسه، انبیق، لیوان و ظروف دیگر دیده میشود که در زیر لعاب اشکال برجسته روی آن نقش گردیده ازاشیاء معروف این دوره ظروف شفاف است که در ری و کاشان ساخته میشد. صنعت ترصیع مخصوصاً نقره کوبی در تصاویر و کتیبه ها بسیار ترقی کرد، مثلاً در موزۀ ارمیتاژیک کتری مسی موجود است که خط کوفی روی آن نقره کوبی شده و در موزۀ تاریخ استکهلم (سوئد) جام نقره شکیلی وجود دارد که با نوشته تزیین شده و دستۀ آن را از مفرغ ساخته اند. کارهای مفرغی این دوره دارای اشکال متفرق و زیاد است بعضی محققان عقیده دارند که از بعضی جهات بافندگی در دورۀ سلجوقی بمنتهای درجۀ ترقی خود رسیده است پارچه هایی که از آن عهد بجا مانده نقشهاو طرحهای متعدد را نشان میدهد بعضی از این طرحها پرکار و پارچۀ دولا بافته شده. نوعی پارچه در این دوره ترقی کرد و آن مرکب از دو پارچه برنگهای مختلف بود که با یکدیگر بافته شده و گاهی این یک و گاهی دیگری روآمده تشکیل شکل و طرح میداده است. قسمی پارچۀ ابریشمی نیز دیده میشود که با تغییر نور تغییر رنگ میدهدو همچنین پارچۀ ابریشمی سبک و نازکی دیده میشود که روی آن طرح حیوانات و خطوط کوفی بسیار عالی نقش گردیده. نقشه های گچ بری اغلب عبارتند از طرح گل، نقوش اسلیمی و اشکال هندسی. گچ کاری این دوره معرف خوبی است از تزیین نمای دیوار یک اطاق در عهد سلجوقی. گچ بری محرابها شامل نقشهای مفصل و پرکار کتیبه هایی است که در اطراف محراب با گچ رو بقبله ساخته شده قسمت بالا و اطراف طاق نوک تیز طاقچه ای را حاشیه ای احاطه کرده و معمولا در قسمت بالا حاشیۀ بهتری با نقشهای درشت تر گچ بری شده است. دور طاق مرکزی و در حاشیه مستطیلی نقش گردیده و طرحها عبارت است از نقوش اسلیمی، نقش مو و برگهایی که سوراخ شده بشکل لانۀ زنبور درآمده است. معماری سلجوقی تقلید از معماری غزنویان یا دیگران نیست. بلکه دارای سبکی خاص و ابتکار و مظهر زیبایی است. بزرگترین و مهمترین آثار معماری اسلامی در ایران مسجد جامع اصفهان است. بدون شک قبل از سلجوقیان مسجدی در این محل بوده است اگرچه جزئیات ساختمان مسجد متعلق به ادوار مختلف است ولی عمل بزرگ آن عبارت است از قسمت بزرگ گنبددار سمت جنوب که خواجه نظام الملک در زمان ملکشاه سلجوقی آن را بنا کرده و گنبد و اطاق کوچک زیبایی در طرف شمال موسوم به گنبد خاکی که در 481 ه. ق. بنا شد. این مسجد در سال 515 ه. ق. دچار حریق شد ولی بزودی تعمیر گردید. از قرار معلوم در زمانی بین این تاریخ و آخر دورۀ سلجوقی مسجد دوباره با اسلوب چهار ایوانی بنا گردیده. شش قرن قبل از زمان نیوتن گنبد کامل از روی اصول ریاضی ساخته شده و این افتخار بزرگی است که نصیب معماران دورۀ سلجوقی میگردد. چندسال بعد از ساختمان گنبدهای مسجد جامع اصفهان مسجد سلجوقی بوسیلۀ محمودشاه در گلپایگان ساخته شده که فقط اطاق گنبددار آن باقی مانده است ستونها و دیوارهایی که گنبد روی آن ساخته شده بسیار نزدیک بسبک ساسانی است و خود گنبد شبیه به گنبد بزرگ مسجد جامع اصفهان است. نمونه های دیگر معماری سلجوقی در مسجد زواره اصفهان (نزدیک اردستان) ، مسجد اردستان، مسجد دماوند، مسجد جامع دیده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
یکی از چهار طایفه که در فارس و خوزستان ساکن بودند و در زمان مادها از طریق راهزنی میزیستند. شاهان پارس راضی شده بودند به آنان باج دهند. رجوع به تاریخ کرد ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
جمع واژۀ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان:
خلوتیان هر کجا مجلس خاصی کنید
ترک ادب باشد ار دردسر آرد خمار.
خاقانی.
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم.
حافظ.
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع.
حافظ.
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
بتماشای تو آشوب قیامت برخاست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبوحیان
تصویر سبوحیان
جمع سبوح، پاکان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکیدن
تصویر لوکیدن
بازانو و کف دست راه رفتن خزیدن غیژیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نفع و سود سود و زیان: و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند... و حدیث سوزیان فراموش کرد، نفع منفعت، نیک و بد، مال سرمایه، راز سر ما فی الضمیر، نام و ننگ، نام، سوغات ارمغان، غمخوار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکیات
تصویر سلکیات
نواریان کرم های نخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکیدن
تصویر لوکیدن
((دَ))
چهار دست و پا رفتن، بد راه رفتن اسب و شتر که سوار را تکان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
((زَ دِ یا دَ))
نفع و ضرر، مال و سرمایه، نیک و بد، راز، نام وننگ، سوغات، مهربان، غمخوار
فرهنگ فارسی معین