- سلو
- فراموش کردن
معنی سلو - جستجوی لغت در جدول جو
- سلو
- قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد
- سلو ((سُ لُ))
- تک نوازی، تک خوانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاخته
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
خرسندی، فراموشی، سرگرمی، بی اندوهی آسود گی
واحد ساختمانی بدن جانداران موجودات زنده و صفاتی که ظاهر می سازند همگی از عناصر کوچکی باسم سلول ساخته شده اند که ساختمان آن در جانوران و گیاهان تقریباً به یک نوع است
را سپردن، پای سیر کردن جای را ورش بریش روش، رفتار رفتن در راهی، درآمدن در جایی، روش رفتار، طی مدارج خاص که سالک باید آنها را طی کند تا به مقام وصل و فنا برسد. از جمله این مدارج توبت و مجاهدت و خلوت و غزلت و ورع و صمت و رجا و غیره است
فرانسوی تازی گشته اسبله اشبله از ماهیان
بی غمی، خرسندی
بچه انداخته، بچه مرده
خرسندی، شادی، خوشی، فراخی عیش، آرامش خاطر
رفتار، روش، در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن، در آمدن در جایی، سازش، در تصوف سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب زنده داری و ترک شهوات است
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
کوچک ترین واحد سازندۀ بدن موجود زنده که می تواند به طور مستقل عمل کند، یاخته، زندان یک نفری
در فیزیک عبارتست از یک قرقره که بدور آن مفتولی بشکل پیچ پیچیده شده است که چون جریان الکتریسیته را در آن برقرار نمائیم، تولید طیف مغناطیسی مینماید
ماده ای پلاستیکی بی رنگ و شفاف که از حل کردن نیترو سلولز و کافور در الکل و اتر بدست می آید و قابل اشتعال است
جسمی است جامد، بی بو، بی طعم و سفید رنگ و در آب و الکل حل نمیشود و آن فراوانترین و مهمترین گلوسیدها است
وابسته به سلوق، جای ناخدا در کشتی
وابسته به سلوق روستایی در یمن، شمشیر، سگ تازی
آبمهره، مهره افسون
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
فراموش کردن، از یاد بردن امری یا کسی، سرگرم شدن، خرسند و بی غم شدن
((س لُ لُ))
فرهنگ فارسی معین
جسمی است جامد، بی بو، بی طعم و سفید رنگ، در آب و الکل حل نمی شود، به طور طبیعی در سلول های گیاهان وجود دارد که مهم ترین عنصر ساختمان آن هاست
((س ِ لُ فُ))
فرهنگ فارسی معین
سلوفان. سلفون، نام تجاری ماده شفاف و نازکی از جنس سلولز که در بسته بندی و جلدسازی کاربرد دارد
مادۀ پلاستیک بی رنگ و شفاف که از حل کردن نیترات سلولز و کافور در الکل و اتر به دست می آید و بسیار قابل اشتعال است
یکی از مشتقات سلولز که به صورت ورقۀ نازک شفاف تهیه می شود و به دلیل عدم نفوذ رطوبت در آن، در جراحی برای زخم بندی و در صحافی در روکش جلد کتاب به کار می رود، ویژگی جلد کتابی که روکشی از جنس سلوفان داشته باشد
جسمی جامد، سفید، بی بو و بی طعم شبیه نشاسته که فقط در مایع شویتزر قابل حل است و مهم ترین عنصر ساختمان گیاهان است
بالندگی