جدول جو
جدول جو

معنی سلقیس - جستجوی لغت در جدول جو

سلقیس
(سِ)
نام شهری است آبادکردۀ ذوالقرنین و باین معنی بتقدیم قاف بر لام که سقلیس باشد هم آمده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
(دخترانه)
ملکه شهر سبا که معاصر سلیمان بود و به دیدن او رفت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
شیوا، فصیح، سلس
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
دختر هدهادبن شرحبیل، از بنی یعفربن سکسک، از حمیر، ملکۀ سبا. او زنی یمانی و از اهالی مأرب بود و پس از پدرش بر مأرب حکومت میراند و ذوالاذعار (عمرو بن ابرهه) حاکم غمدان، برای تسخیر قلمرواو شتافت و بلقیس از جلو او گریخت، سپس بدست لشکریان ذوالاذعار دستگیر شد آنگاه او را در مستی غافلگیر کرد و بقتل رساند و حکومت تمام سرزمین یمن را بدست گرفت و سبا را پایتخت خویش قرار داد. در این هنگام سلیمان پیغامبر بر مرکب باد به حجاز و یمن روی آورد و بوسیلۀ هدهد از وجود بلقیس آگاه شد و اهالی یمن که آفتاب پرست بودند به دعوت او برای خدای واحد ایمان آوردند و او وارد شهر سبا شد و بلقیس با شکوهی عظیم از وی استقبال کرد. آنگاه سلیمان او را بزنی گرفت و هفت سال و چند ماه در همسری او بود و پس از مرگ جسد او را در تدمر به خاک سپردند. در عهد ولید بن عبدالملک تابوت بلقیس کشف شد و او دستور داد آن را در جای خود قرار دهند و بر آن مقبره ای از سنگ بسازند. (الاعلام زرکلی ج 2ص 51). نام ملکۀ سبا در ادبیات فارسی و عربی هست اما در عهد عتیق و نیز در قرآن کریم نام بلقیس نیامده فقط عنوان ملکۀ سبا ذکر شده است. و آنچه در عهد عتیق آمده تنها حکایت از آمدن وی به نزد سلیمان نبی می کند. و بعضی از مفسران نوشته اند سلیمان بلقیس را به همسری خود درآورد. بعضی از منابع یهودی بختنصر را نتیجۀ این ازدواج دانند. منابع حبشی منلیک اول پادشاه حبشه را ثمرۀ ازدواج سلیمان و مکدا (نام حبشی بلقیس) و پادشاهان حبشه را از نسل سلیمان میدانند. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ بلعمی چ بهار و پروین گنابادی ص 565. التیجان ص 137 تا 170. تاریخ الخمیس ج 1 ص 249. نهایه الارب ج 14 ص 134. اعلام النساء ج 1 صص 142 تا 148:
بچه ای دارم در ناف چو برجیسی
با رخ یوسف و بوی خوش بلقیسی.
منوچهری.
دامن خود سرو برکشید چو بلقیس
کآب گمان برد آبگینۀ میدان.
مختاری.
حضرت بلقیس بانوی سبا
بر سر عرش معلّی ̍ دیده ام.
خاقانی.
بلقیس بانوان وسلیمان شه اخستان
من هدهدی که عقل به من افتخار کرد.
خاقانی.
عمر سلیمان عهد باد ابدالدهر
حضرت بلقیس روزگار بماناد.
خاقانی.
خبر دادند موری چندپنهانی
که این بلقیس گشت و آن سلیمان.
نظامی.
تو گفتی که عفریت و بلقیس بود
قرین حورزادی به ابلیس بود.
سعدی.
- بلقیس وار، چون بلقیس. مانند بلقیس:
وین هدهد بدیع، درین اول ربیع
بلقیس وارتاجی بر سر نهاده وی.
منوچهری.
- تخت بلقیس،عرش بلقیس:
خسرو نشسته تاج شه هند پیش او
چونان که تخت گوهر بلقیس پیش جم.
فرخی.
هرکه دانست مر سلیمان را
تخت بلقیس را نخواند عظیم.
بوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
تخت بلقیس جای دیوان نیست
مرد آن تخت جز سلیمان نیست.
نظامی.
- عرش بلقیس، تخت بلقیس، و آن مثل بوده است:
و کان فی سرعه المجی ٔ به
آصف فی حمل عرش بلقیس.
(تعلیقات دبیرسیاقی بر دیوان منوچهری از ثمار القلوب ثعالبی).
در حفاظ خط سلیمانی
عرش بلقیس باد نورانی.
نظامی.
و رجوع به عرش بلقیس در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است آبادکردۀ ذوالقرنین و به این معنی بتقدیم لام برقاف بنظر آمده که سلقیس باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنگی باشد متخلخل چنانکه گویی باد از آن برمی آید. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
زمرد یا نوعی از زمرد و آن دون مرتبۀ ریحانی و ریحانی دون ظلماتی. (الجماهر بیرونی ص 161)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلقیس
تصویر بلقیس
پارسی تازی گشته بلگیس پر گیس
فرهنگ لغت هوشیار
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
((سَ))
نرم بودن، رام بودن، نرمی، آسانی، سلس
فرهنگ فارسی معین
روان، نرم
متضاد: پیچیده، معقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد