جدول جو
جدول جو

معنی سلقده - جستجوی لغت در جدول جو

سلقده
(تَ نَصْ صُ)
لاغر کردن اسب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ کَ دَ)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی، دارای 266 تن سکنه و آب آن از رود قطور است. محصول آن غلات، حبوبات، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی جاجیم بافی است. تابستان از راه ارابه رو خوی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نوعی از جماع بر پشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِلْ لَ دَ / سِ غَدْ دَ)
زن بسیارخوار و بسیارنوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و به فارسی آن را زورک گویند. سقیده. ج، سقد. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ قَ)
دشت هموار نیکوخاک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اسلاق، سلقان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ قِ)
اسب لاغرکرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلقمه
تصویر سلقمه
دندان بر هم زدن، چفته انگیز (جفته تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقده
تصویر سقده
زورک پرنده سرخرنگ به بزرگی گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
سلیقه
فرهنگ گویش مازندرانی