جدول جو
جدول جو

معنی سلطعون - جستجوی لغت در جدول جو

سلطعون
خرچنگ
تصویری از سلطعون
تصویر سلطعون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلطعان
تصویر سلطعان
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطیعون
تصویر سطیعون
سریانی آهو دوستک (گویش شیرازی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سسطیعون
تصویر سسطیعون
آهو دوستک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلینون
تصویر سلینون
یونانی تازی گشته کرسب آبی کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سرنج اسرنج اکسید ملحی سرب یعنی مخلوطی است از پر اکسید سرب و اکسید دو ظرفیتی سرب که دارای رنگ قرمزخوشرنگی است و در نقاشی مورد استفاده قرارگیرد سالیقون ساریقون آذرگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوفون
تصویر سلوفون
((س ِ لُ فُ))
سلوفان. سلفون، نام تجاری ماده شفاف و نازکی از جنس سلولز که در بسته بندی و جلدسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
(پسرانه)
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
پادشاه، شهریار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبعون
تصویر سبعون
هفتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلمون
تصویر سلمون
لاتینی تازی گشته آزاد ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعون
تصویر سبعون
هفتاد، هفت ده تا، عدد «۷۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطعون
تصویر مطعون
کسی که با نیزه مضروب شده، طعنه زده شده، مورد طعن و سرزنش قرارگرفته، سرزنش شده، طاعون زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
فرمانروا، پادشاه، حجت، برهان، قدرت، تسلط، در دورۀ صفویه، فرمانده قشون، در دورۀ قاجار، صاحب منصبی که عده ای سرباز به فرمان او بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطعون
تصویر مطعون
سرزنش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
نفرین کرده، لعنت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبعون
تصویر سبعون
((سَ))
عدد هفتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
((سُ))
تسلط، فرمانروایی، قدرت، حجت، برهان، پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطعون
تصویر مطعون
((مَ))
با نیزه زده شده، زخمی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
((مَ))
لعنت شده، نفرین شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
Cursed, Cursedly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
amaldiçoado, malditamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
проклятый , проклято
دیکشنری فارسی به روسی
проклятий , проклято
دیکشنری فارسی به اوکراینی
maledetto, maledettamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
शापित , शापित रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
terkutuk, dengan kutukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی