- سلط
- درشت، زبان دراز
معنی سلط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی
قدرت و قوت، غلبه و اقتدار
قدرت، توانایی، چیرگی، فرمانروایی
Dominance
доминирование
Dominanz
домінування
dominacja
dominância
dominanza
dominancia
dominance
dominantie
प्रभुत्व
dominasi
سلطةٌ
שליטה
egemenlik
utawala
การปกครอง
আধিপত্য
اقتدار
چیرگی، چیره دستی، چیره شدن
مسلط تر، دراز زبانتر
چیره، چیره دست
دست یافتن
تسلط یافته، پیروز، چیره، برگمارده شده
مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی
برگماشته، زور آور، غالب، مستولی