- سلحفیه (سُ لَ یَ)
باخه. سلحفاء. سلحفاه. رجوع به همین کلمات شود
معنی سلحفیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَ می یَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از موصل. (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است در نواحی موصل در مشرق دجله که بین این دو هشت فرسخ مسافت است و از بزرگترین قریه های موصل و آبادترین آن بوده است. (از معجم البلدان)
(سَ یَ)
لغت نامه دهخدا
ابن بنان. عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویه درگذشت، گفت: عنقریب من نیزبدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد. وی در سال 225 هجری قمری درگذشته است. (از ابن الندیم). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 380 شود
(سَ قی یَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به سلوق و آن دهی است به یمن یا شهری است بجانب ارمینیه. دروع سلوقیه و کلاب سلوقیه منسوب است به وی. و سلوقیه از تغیرات نسب است و الاصل دروع سلقیه و کلاب سلقیه. (منتهی الارب). و اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: ثرقسیس، ابسیق، ابطماط. سلوقیه. (حدود العالم چ دانشگاه ص 184)
(سُ حَ یَ)
لغت نامه دهخدا
سر سترده. (اقرب الموارد) : رجل سحفنیه، مرد موی سترده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
اصلاح قضائی، محکمه صلح بنگاهی است که پیشینه تاریخی آن در کشورهای اروپا قابل توجه است، و صلحیه امروزه بنام دادگاه بخش خوانند
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای ساقه های ماشوره یی ساده یا منشعب است. برگهایش نسبتا پهن و دارای گلهای سنبله ای انتهایی است. این گیاه در اکثر مزارع و بیایانها میروید. دانه اش به اندازه ارزن است. و بهترین دانه مغذی جهت پرندگان دانه خوار بیابانی است شعرالفار
پیروان خلف بن عبدالصمد، گروهی که نماز را جز پشت سر رهنمود (امام) روا نمی دانستند
