بی تاب، سردرگم، کلاف کلافه شدن: کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن کلافه کردن: کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
بی تاب، سردرگم، کلاف کلافه شدن: کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن کلافه کردن: کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
پرده. (آنندراج) (منتهی الارب). پرده و حجاب، و منه قول ام سلمه لعایشه رضی اﷲ عنهما: قد وجهت سدافته، یعنی دریدی پرده را و گرفتی وجه وحرمت آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستاره: کلمته من وراء سدافتها، ای ستارتها. (اقرب الموارد)
پرده. (آنندراج) (منتهی الارب). پرده و حجاب، و منه قول ام سلمه لعایشه رضی اﷲ عنهما: قد وجهت سدافته، یعنی دریدی پرده را و گرفتی وجه وحرمت آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستاره: کلمته من وراء سدافتها، ای ستارتها. (اقرب الموارد)
خلیفه کردن در اهل و مال خود. منه: خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافه، سپس کسی آمدن. منه: خلف زیداً خلافه، سپس زید آمد، در جای پدر خود گردیدن بدون غیر. منه: خلف مکان ابیه خلافه، خلف از نخست گردیدن میوه. منه: خلفت الفاکهه بعضها بعضاً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، جانشین رب خود شدن در اهل خود. منه: خلفه ربه فی اهله خلافه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). معنی عبارت در اینجا ’جانشین کرد رب او را در اهل خود’ می باشد که نتیجۀ آن ’جانشین رب خود در اهل خود شد’، میشود
خلیفه کردن در اهل و مال خود. منه: خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافه، سپس کسی آمدن. منه: خلف زیداً خلافه، سپس زید آمد، در جای پدر خود گردیدن بدون غیر. منه: خلف مکان ابیه خلافه، خلف از نخست گردیدن میوه. منه: خلفت الفاکهه بعضها بعضاً. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، جانشین رب خود شدن در اهل خود. منه: خلفه ربه فی اهله خلافه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). معنی عبارت در اینجا ’جانشین کرد رب او را در اهل خود’ می باشد که نتیجۀ آن ’جانشین رب خود در اهل خود شد’، میشود
ریسمانی خام که از دوک بر چرخه پیچند، گلوله نخ، (کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم و آن پیچیدن حریف است مثل کلافه: (همچو دستار کثیفی که بپیچد ملا بکلافه است فنت ای صنم حور لقا خ) سرگشته و سراسیمه
ریسمانی خام که از دوک بر چرخه پیچند، گلوله نخ، (کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم و آن پیچیدن حریف است مثل کلافه: (همچو دستار کثیفی که بپیچد ملا بکلافه است فنت ای صنم حور لقا خ) سرگشته و سراسیمه
چکیده کشیده از چیزی، تم (نطفه)، تخمه (نسل)، دوده نژاد، بچه آنچه بیرون کشیده شود از چیزی، نطفه، بچه کودک، نسل، خلاصه هر چیز بر گزیده. آنچه بیرون کشیده شود از چیزی
چکیده کشیده از چیزی، تم (نطفه)، تخمه (نسل)، دوده نژاد، بچه آنچه بیرون کشیده شود از چیزی، نطفه، بچه کودک، نسل، خلاصه هر چیز بر گزیده. آنچه بیرون کشیده شود از چیزی