جدول جو
جدول جو

معنی سقیفه - جستجوی لغت در جدول جو

سقیفه
سایبان، صفۀ پوشیده
تصویری از سقیفه
تصویر سقیفه
فرهنگ فارسی عمید
سقیفه
(سَ فَ)
صفۀ پوشیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، پوشش بر در سرای. پوشش در. پوشش میان دو دیوار. (زمخشری). دالان بیرونی. (دهار) ، چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، تختۀ کشتی سنگ پهن. (دهار) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). تختۀ کشتی. (مهذب الاسماء) ، هر چوب یا سنگ پهنا که بدان خانه را توان پوشید. (منتهی الارب) ، استخوان پهلوی شتر، پاره ای از استخوان سر شتر و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، خوان نان پختن. (مهذب الاسماء) ، در آنندراج و غیاث آمده است که به فتح اول و کسر قاف صحیح است و عوام که به جای اشکوفه گویند خطاست چنانکه سخن دروغ را گویند فلانی شکوفه بسته است و حقیقتش این است که سقیفه ایوانی بود پنهان که عرب برای مشوره های باطل در آنجا جمع میشدند. (غیاث) (آنندراج).
- سقیفۀ بنی ساعده، محلی که برخی از مسلمانان پس از رحلت رسول در آنجا گرد آمده و ابوبکر را به خلافت برداشتند. (ازآنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سقیفه
سایبان، پوشش
تصویری از سقیفه
تصویر سقیفه
فرهنگ لغت هوشیار
سقیفه
صفه، سایبان، ایوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ دی دَ)
کنایه از حرفهای دروغ بستن. (غیاث). حرفهای دروغ بستن. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آسمان خانه. (منتهی الارب). سقف. ج، سقف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُقْ یَ)
دهی از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار، دارای 271 تن سکنه و آب آن از رودخانه است. محصول آن غلات، پنبه، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج) :
چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت
شیرازه به تار اشک حیرانی یافت.
ملاطغرا (از آنندراج).
بتی که کرد مجزا دلم گل رویش
کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ فَ)
بز کوهی که در پناه سنگی ایستاده باشد از بیم سگان و فرودآمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
کمرک و نوار که بر پالان اشتر بندند. سفایف جمع آن است. (مهذب الاسماء) ، بوریا از برگ خرما بافته. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
ستون خیمه. (آنندراج) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
کم خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، زن فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ فا)
رئیس و پیشوای ترسایان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
باران سخت که زمین را رندد. (منتهی الارب). باران که هر چه در راه آن باشد رندد. (اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه پهنا که مابین توهای تهیگاه و مانند آن ملصق و پیوست است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، سحائف، پیه. (منتهی الارب). ما قشرته من الشحم. (اقرب الموارد) ، فربهی پشت مازه که برداشته باشند، آواز دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
تأنیث سخیف. کم بافت. شل: و یسد فمه بخرته سخیفه. (ابن البیطار). رجوع به سخیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفیفه
تصویر سفیفه
زیغ از برگ خرما، تنگ پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیبه
تصویر سقیبه
ستون چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیطه
تصویر سقیطه
کم خرد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیفه
تصویر سدیفه
اشتر فربه ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیف
تصویر سقیف
آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحیفه
تصویر سحیفه
پیه پهنا پیه تهیگاه پیه پشت مازه، باران خاکروب، آوای آسیا
فرهنگ لغت هوشیار