جدول جو
جدول جو

معنی سقولوفندریون - جستجوی لغت در جدول جو

سقولوفندریون
(سَ فَ)
بیخ کبر رومی است و گفته اند که دارویی است که طبع آن نزدیک است به طبع کبر رومی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عقربان. کف النسر. حشیشه الدودیه. حشیشهالذهبیه. (ابن بیطار). گیاهی است به نام زنگی دارو. از تیره بس پایک ها و از ردۀ سرخس ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِفَ)
اسقولوفندیریون و اسقوروفندیولون بیخ کبر رومیست و تفسیر اوصهاربخت چنین کرده است و معتقد او و ابومعاذ آن است که نام او اسقردیوس است. و اورباسیوس گوید که او خنثی است و بیخ خنثی اسراش بود و ابومعاذ از ارباسیوس مثل این نقل میکند. (ترجمه صیدنۀ بیرونی). یونانی و بمعنی مزیل الصفار است و گویند بمعنی گاو بی سپرز است، چه گاوی او را خورده بود و سپرز ازو زایل شد. و آن نباتی است بی ساق و بی شکوفه و بی ثمر و منبت او سنگلاخها که در سایه باشد و برگش شبیه به برگ بسفایج و طرف اسفل برگ مایل بسرخی و طرف اعلی سبز و مشرف و مزغب. در دوم گرم و در سیم خشک و لطیف و محلل و مفتح و مسدد و جهت تفتیت سنگ گرده و مثانه و یرقان و فواق و صرع و امراض سوداوی نافع و جهت سپرز شرباً و ضماداً بی عدیل و چون چهل روز با سکنجبین تناول نمایند در رفع ورم سپرز گویند مجرب است و تعلیق او مانع حبل و قدر شربتش تا سه درهم و مضرّ دل و ریه و مصلحش صمغ عربی و مضرّ مثانه و مصلحش عسل و بدلش پوست بیخ کبر. و گویند دو وزن او کمادریوس است. و گویند مرجان سوخته بدل اوست و صهاربخت را اعتقاد آن است که اسقولوفندریون بیخ کبر است و شیخ الرئیس به این معنی اشاره نموده اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). سقولوقندریون خوانند و حشیشهالطحال نیز خوانند و در مصر کف ّالنسر خوانند و چنداسم دیگر دارد و در سین گفته شود. اما سقولو در لغت یونان گاوی است در دریا و قندریون آنرا خوانند که او را طحال نبود، بسبب تأثیر این دارو در گذرانیدن سپرز این نام نهاده اند و گویند بیخ کبر رومیست و گویند نوعی از اسقیل است و این هر دو قول خلاف است، آنچه محقق است نباتی است بحری بشیرازی آنرا زنگی دارو خوانند و در سین منفعت و طبیعت آن گفته شود. (اختیارات بدیعی).
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ دَ)
اسقولوفندریون. نوعی از خزه که در دیوارها بسیار است. چترک. حشیشهالذهب. حشیشهالطحال. حشیشهالادویه. عقربان. (دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اسقولوفندریون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لو قَ)
مصحف اسفدلس یونانی، بیخی است که آنرا آسیا کنند و آرد سازند و استادان صحاف و کفشگر و امثال آن بکار برند و بفارسی سریش گویند. (برهان). بیخی است که آنرا به آسیاب خورد کنند و آن اسراشست و گفته شود و گویند نوعی از سریشم است. (اختیارات بدیعی). خنثی. اسراش. (بحر الجواهر). ظاهراً اسقولوس همان ایشیکلا بمعنی سریشم سگ ماهی است. اگر از اول اسقولوس را بمعنی سریش گرفته اند درترجمه غلط کرده اند و اگر تصحیف و تحریف کتابتی است باید اسقولوس را بسریشم سگ ماهی ترجمه کرد نه سریش
لغت نامه دهخدا
(اِ لو فَ)
مصحف اسقولوفندریون، حشیشهالطحال. رجوع به اسقولوفندریون شود
لغت نامه دهخدا