جدول جو
جدول جو

معنی سقلیس - جستجوی لغت در جدول جو

سقلیس
(سَ)
نام شهری است آبادکردۀ ذوالقرنین و به این معنی بتقدیم لام برقاف بنظر آمده که سلقیس باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلیس
تصویر سلیس
شیوا، فصیح، سلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفلیس
تصویر سفلیس
سیفلیس، بیماری واگیردار، موروثی و مقاربتی که به وسیلۀ زخم های روی آلت تناسلی مشخص می شود و دردهای مفصلی، اختلال های عصبی و ریوی، فلج، کری و کوری از عوارض آن می باشد، سیفیلیس، کوفت
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای مرکب از سیلیسیوم و اکسیژن که در طبیعت هم به صورت آزاد و هم به صورت سیلیکات ها فراوان است و در شیشه سازی، تصفیۀ آب و مواد آرایشی و دارویی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
مرضی عفونی و ساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور مستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است. کوفت. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سیفلیس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ)
مصغر قلس و آن طنابی است از برگ خرما و خوص آن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ عَ)
کنیسه ای است که آن را ابرهه بن صباح مالک یمن در دروازۀ صنعاءبناکرد. در معجم البلدان آمده: چون ابرهه به حکومت یمن رسید در صنعاء شهری ساخت که مردم بهتر از آن را ندیدند و آن را با طلا و نقره و شیشه و کاشی و رنگهای گوناگون و انواع جواهرات بیاراست و در آن بت هائی گذارد که سرهائی چون سر آدمیان داشتند و آنها را با رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرد و در بیرون گنبد برنسنی. (روپوشی) افکند و در روزهای جشن این روپوش را برمیگرفت و سنگهای مرمر رنگ آمیزی شده میدرخشیدند آنگونه که چشمها را خیره میساختند، عبدالملک بن هشام و مردم مغرب آن را قلیس به فتح قاف و کسر لام روایت کنند ابرهه در ساختن این بنای عظیم مردم یمن را به بیگاری واداشت. وسایل و ابزار این کنیسه از قبیل سنگهای مرمر و سنگهای زرکوب را از قصر بلقیس آوردند که در چند فرسنگی آن قرار داشت. در این بتکده صلیبهائی از طلا و نقره و منبرهائی از عاج و آبنوس نصب گردید. چون ابرهه از میان رفت و کشور حبشه قدرت و عظمت خود را از دست دادو پیرامون این کنیسه ویران و غیر مسکون گردید درندگان و مارها بدان روی آوردند و مردم گمان میبردند که هرکس بخواهد چیزی از اموال آن را بردارد دچار آزار وشکنجۀ پریان خواهد گردید از اینرو همه جواهرات و اموال گرانبهایش تا زمان ابوالعباس سفاح باقی ماند وچون وی از آن آگاه گشت دایی خود ربیع بن زیاد را که از طرف وی حاکم یمن بود با تنی چند از مردان دوراندیش و چالاک بسوی این کنشت گسیل داشت که اشیاء گرانبهای آن را بچنگ آورند و بنا را ویران سازند. ابرهه با ساختن این بنای عجیب میخواست مردم را از کعبه بسوی آن منصرف سازد و در این زمینه به نجاشی نامه نوشته بود. چون این خبر به عربان رسید یکی از افراد طایفۀ بنی فقیم خشمناک شد و به آن بتکده راه یافت و گوشه و کنار و دیوارهای آن را با مدفوع خود آلوده ساخت و سپس به وطن بازگشت. ابرهه چون از این واقعه خبر شد سوگندیاد کرد که تجهیز لشکر کند و کعبه را ویران سازد. داستان فیل که در قرآن سوره ای به نام آن نازل شده درباره همین لشکرکشی ابرهه و شکست اوست. (از معجم البلدان). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 277 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام شهری است آبادکردۀ ذوالقرنین و باین معنی بتقدیم قاف بر لام که سقلیس باشد هم آمده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ایالت کرس بخش آژاکسیو، دارای 160 تن سکنه است، در آنجا تجارت زیتون و بلوط میشود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهَْ هَُ)
دف زدن و سرود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دف زدن و خوشخوانی کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، استقبال کردن ملوک و ولاه را به انواع لهو و لعب بوقت قدوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نهادن مرد هر دو دست خود بر سینه و فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قلنسوه پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیس
تصویر قلیس
زفت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیب اکسیژنه سیلیسیم که نام دیگرش انیدریدسیلیسیک است و آن جسمی است بسیار ثابت که در حالت تبلور مانند جسمس شیشه ای سخت میباشد (درین صورت آن را کوارتز نامند) وزن مخصوصش 6، 2 است (وزن مخصوص سیلیس 2، 2 می باشد) در آب غیر محلول است. جسمی است که در 1700 درجه شروع به ذوب می کند و در حرارت های بالاتر بدون این که مایع شود به صورت ماده ای غلیظ در می آید، در زمین شناسی بیشتر انواع مختلف در کوهی اصلی به نام سیلیس می نامند زیرا ترکیب اصلی در کوهی همان اکسید سیلیس است که کم و بیش با مواد دیگری آمیخته شده و انواع مختلف در کوهی را به وجود آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی عفونی و مقاربتی و ساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیس
تصویر تقلیس
دف زدن، خوشخوانی، پیشباز از کسی با خواندن و پایکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
((سَ))
نرم بودن، رام بودن، نرمی، آسانی، سلس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفلیس
تصویر سفلیس
آتشک
فرهنگ واژه فارسی سره
آتشک، کوفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روان، نرم
متضاد: پیچیده، معقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فنی در شنا، زیرآبی
فرهنگ گویش مازندرانی