جدول جو
جدول جو

معنی سقطری - جستجوی لغت در جدول جو

سقطری
(سُ قُ را)
جزیره ای است به دریای هند بر چپ کسی که از بلاد زنگ آیدو عامه آن را سقوطره گویند. صبر و دم الاخوین از آنجاآید. (منتهی الارب) (آنندراج). جزیره بزرگی است در آن چندین شهر و قریه است... کسی که به بلاد زنگ رود ازآنجا بگذرد... بیشتر اهالی این مکان عرب نصرانی است از آنجا صبر و دم الاخوین آرند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سقطری
(سِ طِ ری ی)
نقاد دانا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سقطری
دانا نکته سنج
تصویری از سقطری
تصویر سقطری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقطی
تصویر سقطی
فروشنده کالای پست، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، پیلور، خرده فروش، سقط فروش، چرچی، پیله ور
فرهنگ فارسی عمید
(سُ قُ رَ)
سقطره = سقوطری = سقوطره معرب سکوتره که جزیره ای است در اقیانوس هند نزدیک عدن. متعلق به انگلستان قریب 130 کیلومتر طول و 40 کیلومتر عرض دارد. مرکز جزیره شهر تاماریده است. سکنۀ جزیره در حدود 12000 تن است. محصول آن خرما، صبر زرد، سقوطری و گندز است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ قُ طَ)
سقوطری. منسوب به اسقطره. و رجوع به سقوطر شود
لغت نامه دهخدا
(اُ قُ را)
سقطری. سقوطره. اسقطرا. (الجماهر بیرونی ص 11- ذ). جزیره ای است بدیار هند بر چپ کسی که از بلاد زنگ آید. صبر و دم الاخوین از آنجا آرند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ طَ)
رفتاری است به تبختر. (منتهی الارب). رفتاری که در آن تبختر باشد. (از اقرب الموارد). انبساطدر راه رفتن. راه رفتن به تبختر. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ ری ی)
تن دار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جسیم. (اقرب الموارد) ، مرد نقاد دانا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). جهبذ. (مهذب الاسماء) ، جداکننده سره و نبهره. (منتهی الارب). منتقدالدراهم. (اقرب الموارد). ج، قساطره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کسی که درهم و دینار را نقد کند. (ناظم الاطباء). صیرفی. صراف
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
اسقوطری. اصقوطری. منسوب به سقوطر. و از آنجا صبر معروف سقوطری خیزد:
روی بهی کجا بود مرد زحیر را که خود
وقت سقوط قوتش صبر خورد سقوطری.
خاقانی.
رجوع به سقوطر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ طَ ری ی)
درازتر از مردم و شتر. (منتهی الارب) ، فربه و سطبر. سختگیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ طَ را)
سخت دراز. (مهذب الاسماء). درازتر از مردم و شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبطری
تصویر سبطری
خرامش با ناز راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطری
تصویر قطری
Diagonal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قطری
تصویر قطری
대각선의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قطری
تصویر قطری
قطری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قطری
تصویر قطری
তির্যক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قطری
تصویر قطری
ทแยงมุม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قطری
تصویر قطری
mstatili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diyagonal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قطری
تصویر قطری
対角線の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قطری
تصویر قطری
对角的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قطری
تصویر قطری
אלכסוני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قطری
تصویر قطری
आड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قطری
تصویر قطری
діагональний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قطری
تصویر قطری
диагональный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قطری
تصویر قطری
diagonal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قطری
دیکشنری اردو به فارسی