نعت فاعلی از سقسقه. رجوع به سقسقه شود، (لغت مولد) آن که به روی دکه ای بجای برابر و مقابل شخصی دیگر نشسته به نوبت با هم شعر خوانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نعت فاعلی از سقسقه. رجوع به سقسقه شود، (لغت مولد) آن که به روی دکه ای بجای برابر و مقابل شخصی دیگر نشسته به نوبت با هم شعر خوانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
گل یاسمین و مرزنگوش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرزنگوش و یاسمین. (از مهذب الاسماء). مرزنگوش و آن گیاهی باشد دوابی که به عربی آذان الفارخوانند. سمسق عربی است و به معنی یاسمین است. (برهان) (آنندراج). مرزنجوش. (تحفۀ حکیم مؤمن). و بصورتهای سمسق، سمسق و سمسق نیز آمده است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گل یاسمین و مرزنگوش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرزنگوش و یاسمین. (از مهذب الاسماء). مرزنگوش و آن گیاهی باشد دوابی که به عربی آذان الفارخوانند. سمسق عربی است و به معنی یاسمین است. (برهان) (آنندراج). مرزنجوش. (تحفۀ حکیم مؤمن). و بصورتهای سِمسِق، سُمسُق و سُمسَق نیز آمده است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)