جدول جو
جدول جو

معنی سقائف - جستجوی لغت در جدول جو

سقائف
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سقیفه. رجوع به سقیفه شود
لغت نامه دهخدا
سقائف
جمع سقیفه، تخته های کشتی
تصویری از سقائف
تصویر سقائف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ ءِ)
جج حقف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سحیفه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سحیفه شود
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قا)
عمل سقّاء:
قربه ای پر کن ز تسنیم خمیر
روح را با آن به سقائی فرست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ ءِ)
جمع واژۀ سائفه. رجوع به سائفه شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شمشیردار. (دهار). مرد با شمشیر، مردزننده بشمشیر. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، سوائف
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
قیافه شناس، آنکه درفرزند نگرد تا به پدر ماند یا نه، پی بر. (مهذب الاسماء). پی شناس. ج، قافه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سحائف
تصویر سحائف
جمع سحیفه، پیه پهناها پیه های تهیگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائف
تصویر سائف
شمشیردار شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
فرهنگ لغت هوشیار
پی رو، پی شناس، قایف، قیافه شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد