جدول جو
جدول جو

معنی سفرجل - جستجوی لغت در جدول جو

سفرجل
به، درخت به، بهی
تصویری از سفرجل
تصویر سفرجل
فرهنگ فارسی عمید
سفرجل
(سَ فَ جَ)
آبی و میوۀ بهی. (منتهی الارب) (آنندراج). میوۀ بهی که به و آبی نیز گویند. (غیاث). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و الفاظالادویه شود
لغت نامه دهخدا
سفرجل
پارسی تازی گشته سفرجل به درخت به میوه به
تصویری از سفرجل
تصویر سفرجل
فرهنگ لغت هوشیار
سفرجل
((سَ فَ جَ))
به، درخت به
تصویری از سفرجل
تصویر سفرجل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ طُ بِ سَ فَ جَ)
گونه ای از اقسام اصطرلاب است. رجوع به اسطرلاب شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُسْ سَ فَ جَ)
بهدانه. صاحب اختیارات گوید: بپارسی به دانه گویند، بهترین آن بود که از به ترش گیرند و طبیعت وی سرد و تر بود در دویم و ملینی بود بی قبض و نافع بود جهت خشونت حلق و قصبه و شش و لعاب وی ترطیب کند و یبوست زایل کند و حرارت ساکن گرداند و مقدار دو درم از مغز وی چون بکوبند وبا نبات حب سازند با لعاب وی با نبات و روغن بادام بخورند سرفۀ گرم را سود دهد. و اسحاق گوید مضر بود بگرده و مصلح وی نبات بود و بدل وی بزرقطونا باشد
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ شِسَ فَ جَ)
به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای سیب به شیرین باید کرد. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به گوارش تفاح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفرجله
تصویر سفرجله
پارسی تازی گشته یک سفرجل یک دانه به یک درخت به
فرهنگ لغت هوشیار
آبی بهی، جمع سفارج سفارل. یا سفر جل هندی. به هندی یکی از گونه های درخت به است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجل
تصویر سرجل
شاله به شغاله به به جنگلی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب السفرجل
تصویر حب السفرجل
دانه به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعاب السفرجل
تصویر لعاب السفرجل
به دانه پت به دانه
فرهنگ لغت هوشیار