- سفد
- جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
معنی سفد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستک
سپید
رهسپاری، نورد
فایده، نفع، منفعت
عطا، کمک، یاری
بی نقش، بی نگار
ظرفی باشد از چوبهای باریک و نیز طبقی که در آن میوه و گل می گذارند و آنرا تفت هم میگویند
شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ عجیب شگفت آور
تیز روی، بشتاب رفتن، شتافتن، شتاب کردن بطاعت و خدمت
ستدن اخذ دریافت. یا ستد و داد. ستدن و دادن خرید و فروش
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
گرم، آماس
چیزی که حرارت و گرمی نداشته باشد
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
جمع سده، پیشخانه ها آستانه ها تخت ها
روشن، هر چیزی که برنگ برف باشد
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
سبکی عقل و نادانی، ناخردمندی
سیخ بابزن
همیشه
گای در ستور برجستن نر بر ماده
باران نرم نرمه باران
نیک، میمون و مبارک شدن
تخم اسپند سپند
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
پستی فرود گرایی پستی فرودی مقابل علو
ریختن آب یا خون خون ریختن، دراز کردن سخن را سخن پراکنی ریختن آب خون و مانند آن: سفک دماء، خونریزی
در گشودن، سیلی زدن
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ
ریختن خون را آب را، روان کردن اشک را کوهپایه، سنگ لیز، دامنه
سختی باد
محکم و مضبوط و سخت