خربزۀ خام نارس که آنرا کبال و کالک گویند. (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) : نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج بلبل و صلصل رامشگر بر دست عصیر. بوالمثل بخاری. ما و سر کوی ناوک و سفج و عصیر اکنون که درآمد ای نگارین مه تیر. بخاری. سربسته اگر به آهنی سفج نشان چون سفج شوی کفته شکم توده دهان. سوزنی. ستم را سرزنش میکرد عدلش که خورده ست از فلان پاکیزه یک سفج. شمس فخری. رجوع به سفج شود
خربزۀ خام نارس که آنرا کبال و کالک گویند. (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) : نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج بلبل و صلصل رامشگر بر دست عصیر. بوالمثل بخاری. ما و سر کوی ناوک و سفج و عصیر اکنون که درآمد ای نگارین مه تیر. بخاری. سربسته اگر به آهنی سفج نشان چون سفج شوی کفته شکم توده دهان. سوزنی. ستم را سرزنش میکرد عدلش که خورده ست از فلان پاکیزه یک سفج. شمس فخری. رجوع به سفج شود
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان
جامه، چرغ، گاو دشتی، سیاه که به سرخی زند، بال زدن، سیلی زدن، رنگ گردانیدن، جامه رنگ شده پژمرده گونگی رنگ پرید گی در زنان دانه کبست (کبست حنظل)، جمع سفعه، پایه های دیگدان