جدول جو
جدول جو

معنی سفتنی - جستجوی لغت در جدول جو

سفتنی
(سُ تَ)
سوراخ کردنی. در خور سوراخ کردن:
بپاسخ گفت کاین در سفتنی نیست
و گر هست از سرپا گفتنی نیست.
نظامی (خسرو و شیرین ص 65)
لغت نامه دهخدا
سفتنی
سوراخ کردنی
تصویری از سفتنی
تصویر سفتنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، برای مثال در سخن در ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱ - ۳۱۱)، ساییدن، سودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
درخور گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
نام ولایتی است از ترکستان منسوب به خوبان. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف سقین است
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ)
محکمی. قرصی. ریزبافتی. صفاقت، سفتگی و پختگی جامه. یقال ثوب صفیق و هی خلاف السخافه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
لایق گفتن. (آنندراج). سزاوار گفتن. آنچه گفتن آن لازم باشد:
سخن گفته شد گفتنی هم نماند
من از گفته خواهم یکی با تو راند.
فردوسی.
همه گفتنی ها بدو بازگفت
همه رازها برگشاد از نهفت.
فردوسی.
همانگه بگفت آنچه بد گفتنی
همه درپذیرفت پذرفتنی.
فردوسی.
نامردمی نورزی ورزی تو مردمی
ناگفتنی نگویی گویی تو گفتنی.
منوچهری.
پیر بخاری را صلتی دادند و وزیر ویرا بخواند و آنچه گفتنی بود جواب پیغامها با وی بگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). آنچه گفتنی و نهادنی بود بنهادند و بگفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). و از این بود که زکریا در شریعت روزه داشتی از گفتنی و خوردنی. (قصص الانبیاء ص 202).
مدح شه چون جابجا منزل به منزل گفتنی است
ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
گذشتنی. (ناظم الاطباء). خلاف ماندنی. مقابل ماندنی و ماندگار. کسی که رفتنش لازم باشد. (یادداشت مولف). هر چیزی که می رود و در می گذرد. (ناظم الاطباء). گذشتنی. (فرهنگ فارسی معین) :
ورا کرد پدرود و با او بگفت
که من رفتنی گشتم ای نیک جفت.
فردوسی.
که من رفتنی ام سوی کارزار
ترا جز نیایش مباد ایچ کار.
فردوسی.
، کاری که باید روی دهد. پیش آمدنیها:
همه رفتنی ها بدو بازگفت
همه رازها برگشاد از نهفت.
فردوسی.
، معدوم شونده و فناپذیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). درگذشتنی. (ناظم الاطباء). مردنی. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) :
ترا بود باید همی پیش رو
که من رفتنی ام تو سالار نو.
فردوسی.
جهان یادگار است و ما رفتنی
ز مردم نماند جز از گفتنی.
فردوسی.
وگر زین جهان آن جوان رفتنی است
به گیتی نگه کن که جاوید کیست.
فردوسی.
آن کس که بود آمدنی آمده بهتر
وآن کس که بود رفتنی او رفته شده به.
منوچهری.
رنجور عشق به نشود جز به بوی یار
ور رفتنی است جان ندهد جز به نام دوست.
سعدی.
- امثال:
رفتنی میرود و آمدنی می آید
شدنی می شود و غصه به ما می ماند.
(امثال و حکم دهخداج 2 ص 870)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حشیشی است که به عربی رعی الابل خوانند. دانۀ آن همچون دانۀ مورد باشد و اندک حلاوتی دارد و گویند غیر از شترهر حیوانی دیگر که بخورد بمیرد خصوصاً جانوران زهردار و طبیخ آن موی را سیاه کند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
لایق گفتن سزاوار گفتن، آنچه گفتن آن لازم باشد: در طالع تو چند سخن گفتنی همی بینم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرنی
تصویر سفرنی
گیلار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتنی
تصویر رفتنی
گذشتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتنی
تصویر رفتنی
((رَ تَ))
حرکت کردنی، درگذشتنی، فناپذیر، مردنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفتن
تصویر سفتن
((سُ تَ))
سوراخ کردن، سوراخ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
شایان ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
عازم، مسافر، محتضر، مردنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
Stiffness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
stijfheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
sertlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
硬直
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
קְשִׁיחוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
경직성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
kekakuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
कठोरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
жесткость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
Steifheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
rigidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
僵硬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
sztywność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
жорсткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سفتی
تصویر سفتی
ugumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی