- سفاه
- سفیه بودن، نادانی بودن
معنی سفاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیخردی نابخردی، فرومایگی، سبکسری
فرومایگی و بیخبری و سبکی و عقل
نادانی، بی خردی، کم عقلی
شانه، شانۀ زلف
آسایش
خونریز
آسودگی، استراحت، ناز و نعمت
نادان، تشنه سخت تشنه
فوج و لشکر، خیل
گول بی مغز، سرخوش سرمست
تک (پاپیروس مصری) از گیاهان
تار جامه، نیکویی پرده ایست از موسیقی
شب پره، خاردار از درختان، دیوار بست خانه (ساحت خانه) گرسنگی گاوی (جوع البقر) از بیماری ها
تار جامه، تری شب
نادان و کم عقل، بیخرد
نادان بی اطلاع، ابله احمق کم عقل جمع سفهاء
از ریشه پارسی سبد گر
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
سفر کردن
گای در ستور برجستن نر بر ماده
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
برید گی شیر ماده شتر دارو
سخن چین
فرومایه، مردم ناکس، پست
پگاهانه آنچه در پگاه خورند ناشتاشکن
چشم زخم، نشان دیو و پری، بر گردید گی گونه یک دانه کبست، سیاهی که به سرخ زند
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
خربزه نارس، شراب مثلث
در اصطلاح بازرگانی ورقه چاپ شده که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آنرا مینویسد و به بستانکار میدهد، و آنست که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر باز دهد
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی
کشتی بان، کشتی باز
پایین نشیب فرود فرودش، پستی فرومایگی ته و فرود چیزی
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته