- سفان
- کشتی بان، کشتی باز
معنی سفان - جستجوی لغت در جدول جو
- سفان
- خداوند کشتی، ناخدا، کشتی ساز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی
پارسی تازی گشته از شتابان
چاه انباشته
خونریز
اکالیب
زعفران، و بمعنی شفیع و شفاعت کننده
عضو طولانی و نسبتا طویل و متحرک که در حفره دهانی قرار دارد و در انتها به وسیله قسمتی بنام) بند زبان (بکف دهان و استخوان لامی چسبیده و نوک آن آزاد است و جهت اعمال بلع و مکالمه و تغییرات صدا بکار میرود و ضمنا عضو اصلی حس ذایقه است لسان. یا بن زبان قسمت انتهایی زبان که به کف دهان متصل میشود انتهای زبان. یا بند زبان مهار زبان. یا زبان کوچک شراع الحنک. یا زبان گاو نوعی پیکان تیر شکاری، گاو زبان. یا زبان زبان قسمت آزاد ابتدای زبان که متحرک است و میتواند از دهان خارج شود نوک زبان. یا زبان به چیزی باز کردن آنرا به زبان آوردن بدان تفوه کردن، یا زبان تر کردن سخن گفتن، لقمه در دهان گذاشتن، گفتار تقریر بیان. یا زبان بی سر سخن بیهوده. یا زبان حال وضع و حال شخص که از اندیشه و نیت و احوال درونی او حکایت میکند. یا زبان دل زبان حال. یا زبان گلها اروپاییان هر گلی را رمز و نشانه امری دانسته اند که آنرا زبان گلها نامیده اند. بدین طریق با فرستادن یک گل میتوان منظور خود را به طرف فهماند مثل گل سرخ نشانه عشق و گل بنفشه نشانه بی مهری است، هر یک از فلسهایی که در قاعده سنبله های گلهای تیره غلات وجود دارد. وشتگر پایکوب
سیاهرگ پا
جمع جفنه، کاسه های بزرگ، شاخ های رز
زمان هنگام
پسوند مکان. الف: باسم ذات پیوند دال بر بسیاری و فراوانی: بوستان خارستان تاکستان سروستان گلستان گورستان نیستان. ب: باسم معنی پیوندد و افاده محل و مکان کند: دادستان فرهنگستان ورستان ج: باسم خاص (علم) پیوندد و افاده مقر مستقر و محل کند: ارمنستان افغانستان تاجیکستان ترکستان کردستان گرجستان لرستان هندوستان، پسوند زمان: تابستان زمستان. در ترکیب به معنی ستاینده آید: جانستان دادستان دلستان
پرده
دنباله کشتی
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
کنده باد باد خاکروب، جمع سفینه، کشتی ها
مخفف آسمان
از ریشه پارسی سبد گر
سفر کردن
گای در ستور برجستن نر بر ماده
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
برید گی شیر ماده شتر دارو
سوراخ کردن، سوراخ شدن
جمع سفینه، کشتی ها جمع سفینه. کشتی ها، دفاتر بیاضها
جمع سفینه. کشتی ها، دفاتر بیاضها
سفیه بودن، نادانی بودن
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
خون ریزنده خونریز خونریز
جمع سلف، جوجه کبکان، جمع سلف، هم زلفان همریشان
سر نیزه
دراز و باریک مرد
نمباد باد نمدار