جدول جو
جدول جو

معنی سغوب - جستجوی لغت در جدول جو

سغوب
(تَ نَخْ خُ)
گرسنه گردیدن یا گرسنه گردیدن با مشقت و ماندگی. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). گرسنه شدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
سغوب
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
تصویری از سغوب
تصویر سغوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سغب
تصویر سغب
گرسنگی، درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
ماندگی، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سَ غَ)
گرسنگی. (بحر الجواهر) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). گرسنه شدن
لغت نامه دهخدا
(سَ غَ)
تشنگی و این کلمه مستعمل نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَغَوْ / سَ)
صدا و آواز طاس و طشت و طبق وامثال آن. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سخت مانده گردیدن. لغب. (منتهی الارب). مانده شدن. (ترجمان القرآن جرجانی) (تاج المصادر) (زوزنی). ماندگی. مانده و رنجه شدن. رنجوری. (غیاث). اعیاء. تعب:
این چنین فکر دقیق و رای خوب
تو چنین عریان پیاده در لغوب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مرد سست و گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سهب، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت. (آنندراج) : سهوب الفلاه، نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگرچه طناب اطناب کشیده شود و سهوب اسهاب پیموده گردد آخرالامر قلم تحریر بشکنند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 23)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیرون شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بیرون شدن و بیرون آمدن. (المصادر زوزنی). رفتن. (دهار). بیرون رفتن. (ترجمان القرآن). بر یک جهت رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، متوجه چریدن شدن. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
هزوارش ’سروبا’، پهلوی ’سخون’، سخن (یونکر ص 100). در رسم الخط پهلوی ’سروا’ هم خوانده می شود. رجوع کنید به سروا. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت زند و پازند بمعنی سخن باشد و بعربی کلام گویند. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجل سنوب، مرد خشمگین و مرد دروغگوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سنب، اسب بسیاررو و تیزقدم. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَلْ)
ناقه یا زن که بچۀ ناتمام افکنده باشد یا آنکه بچه اش مرده باشد. (منتهی الارب). آن ناقه که بچه می افکند. هنوز تمام ناشده. ج، سلب، سلائب. (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مصحف سفرود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مرغ سنگ خواره که به عربی قطا خوانند. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریخته شدن آب. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آب ریزان. (آنندراج). ابر آب ریزان. جمع واژۀ سکب. (مهذب الاسماء). سیاله التی یصب علی العضوقلیلا قلیلا عن قریب قال ابوالفرج الفرق بینه و بین النطول ان النطول یستعمل فی الشی ٔ الرقیق. ج، سکوبات
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سقب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سقب شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سب ّ. رجوع به سب ّ شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سیب. (دهار) (اقرب الموارد) ، مال پنهان کرده در زمین، سیب یکی آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
مانده شدن، رنجه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغوب
تصویر شغوب
آشوبگر شور انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغب
تصویر سغب
گرسنگی شور آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوب
تصویر سنوب
جمع سنب، اسپان تیز رو نوندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
آب ریزان آب ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوب
تصویر سلوب
بچه انداخته، بچه مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
((لَ یا لُ))
رنجوری، ماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
((لَ))
مرد سست و گول
فرهنگ فارسی معین
کچل، خالی، لخت، برهنه، جوجه ی پرندگان پیش از درآوردن پر
فرهنگ گویش مازندرانی