- سغب
- گرسنگی شور آرزو
معنی سغب - جستجوی لغت در جدول جو
- سغب
- گرسنگی، درماندگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سغبان گرسنه زن
فریب، مسخره
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
فریب خورده و بازی داده شده، فریفته، مسخره، برای مثال تن خویشتن سغبه دونان کنند / ز دشمن تحمل زبونان کنند (سعدی۱ - ۱۳۱)
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
موی، پرخرد پرک، پرز کرک
خیک بزرگ غراره چرمین
گرسنه
علت، وسیله، دستاویز
ذبح کردن، نیزه زدن
هلاک شدن و فاسد شدن
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
یکی از فلزات شناخته شده و از قدیم الایام بوده و جسمی است سفید خاکستری رنگ و بسیار نرم و سنگین و وزن مخصوص دارد و اکثر اوقات محتوی مقدار زیادی سم و یکی از سموم قویه است و از این جهت استعمال آن در آلات و ادوات طباخی بسی خطرناک می باشد
ریزش پیاپی، تند رو اسپ، بلند بالا مرد، بایسته کار، مس، سرب، گونه ای جامه آردم (شغایغ نعمانی) از گیاهان
کره شتر نر، ستون تاژ ستون چادر، شاخه دراز نزدیکی نزدیک شدن
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
خوراک بد
گای، آورد و برد بی آب دادن، به ناز پروردن برده را، آزار رسانیدن بهزی آن که در آسایش و فراخی زندگی کند، خشمناک که در سوز و گداز باشد
خرد اندام دست و پا کوچولو، بد خوی، ناآرام، بد خوار بد خوراک، نزار ترنجیده پوست
این واژه ای پارسی را به نادرست سقز می نویسند سغز (غندرون در گویش سپاهانی و آدامس درگویش تهرانی)، سغز شهری است در کردستان
خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیراندازد
باران نرم نرمه باران
رشته گلیز
جامه، پوشش و بمعنای غارت و تاراج و یغما
سنت: روزگار پاره ای از روزگار اسپ تیز رو نوند در ترکیب به معنی سنبنده (سوراخ کننده) آید: آهن سنب، سم چارپایان، خانه زیر زمینی جهت درویشان سمج، آغل گوسفندان سمج
دشت فراخ، اسپ توانا، پاسی از شب زمین هموار
میوه ایست معروف
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
ریختن آب یا مایع دیگر
شور و غوغا، فتنه و آشوب
سحاب ها، ابرها، جمع واژۀ سحاب