جدول جو
جدول جو

معنی سغب - جستجوی لغت در جدول جو

سغب
گرسنگی، درماندگی
تصویری از سغب
تصویر سغب
فرهنگ فارسی عمید
سغب
(سَ غَ)
تشنگی و این کلمه مستعمل نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سغب
(سَ / سَ غَ)
گرسنگی. (بحر الجواهر) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). گرسنه شدن
لغت نامه دهخدا
سغب
گرسنگی شور آرزو
تصویری از سغب
تصویر سغب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سغبه
تصویر سغبه
فریب خورده و بازی داده شده، فریفته، مسخره، برای مثال تن خویشتن سغبه دونان کنند / ز دشمن تحمل زبونان کنند (سعدی۱ - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ)
به لغت رومی دوالی است که آن را به فارسی سرخش و گیلدارو گویند و آن چوبکی باشد که در کنار دریای گیلان باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَغْ غَ)
جایز. روا. (از منتهی الارب). مسوغ و مسغب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
چیزی چرب و روغنی. (برهان) (آنندراج). چیزی چرب. (غیاث) ، فریفته و بازی داده شده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
در زحیری ز سغبه ای گفتن
گفت بگذار و در زحیر مباش.
سنایی.
دل سغبۀ عشق تست با تن مستیز
و اینک دل و تن تراست با من مستیز.
خاقانی (دیوان ص 721).
بناگوش چوسیمت را جهانی سغبه شد لیکن
از آن لذت کسی یابد که با سیم تو زر دارد.
ابن الرشید غزنوی.
و همگنان را سغبه و شیفتۀ هوای خود گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). دیو و پری سغبۀ اخلاق مشک آمیز او شده. (راحه الصدور راوندی).
گشاده گویم هشیار را نیم سغبه
اگر نباشی سرمست کمتر از مخمور.
رضی الدین نیشابوری.
سغبۀ صورت شد آن خواجه سلیم
کی به ده می شد بگفتار سقیم.
مولوی (مثنوی دفتر 3 ص 34).
، مسخره. (رشیدی) :
محل این سخن سرفراز بشناسند
کسان که سغبۀ مسعودسعد سلمانند.
مسعودسعد.
مرد را عقل رایزن باشد
سغبۀفالگوی زن باشد.
سنایی.
تو سغبۀ مردمان دونی چو فلک
با مردم آزاد نسازی هرگز.
عبدالواسع جبلی.
، و در عربی گرسنه و تشنه را گویند لیکن به معنی تشنه چندان مستعمل نیست
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
نعت فاعلی از اسغاب. آن که در قحطی درآمده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به اسغاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
روا. جایز. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقب
تصویر سقب
کره شتر نر، ستون تاژ ستون چادر، شاخه دراز نزدیکی نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغوب
تصویر سغوب
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغن
تصویر سغن
خوراک بد
فرهنگ لغت هوشیار
گای، آورد و برد بی آب دادن، به ناز پروردن برده را، آزار رسانیدن بهزی آن که در آسایش و فراخی زندگی کند، خشمناک که در سوز و گداز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خرد اندام دست و پا کوچولو، بد خوی، ناآرام، بد خوار بد خوراک، نزار ترنجیده پوست
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از فلزات شناخته شده و از قدیم الایام بوده و جسمی است سفید خاکستری رنگ و بسیار نرم و سنگین و وزن مخصوص دارد و اکثر اوقات محتوی مقدار زیادی سم و یکی از سموم قویه است و از این جهت استعمال آن در آلات و ادوات طباخی بسی خطرناک می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه ای پارسی را به نادرست سقز می نویسند سغز (غندرون در گویش سپاهانی و آدامس درگویش تهرانی)، سغز شهری است در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغر
تصویر سغر
خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیراندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغد
تصویر سغد
باران نرم نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعب
تصویر سعب
رشته گلیز
فرهنگ لغت هوشیار
ریزش پیاپی، تند رو اسپ، بلند بالا مرد، بایسته کار، مس، سرب، گونه ای جامه آردم (شغایغ نعمانی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغب
تصویر ساغب
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
پر خوردن، بسیار نوشیدن، گستردن، روان شدن، جمع سحابه، ابرها جمع سحاب ابرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخب
تصویر سخب
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغب
تصویر تغب
هلاک شدن و فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغب
تصویر ثغب
ذبح کردن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب
تصویر سبب
علت، وسیله، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساب
تصویر ساب
خیک بزرگ غراره چرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغب
تصویر زغب
موی، پرخرد پرک، پرز کرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغب
تصویر رغب
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبر
تصویر سغبر
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبه
تصویر سغبه
فریب، مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبی
تصویر سغبی
مونث سغبان گرسنه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلب
تصویر سلب
جامه، پوشش و بمعنای غارت و تاراج و یغما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبه
تصویر سغبه
((سُ بَ))
فریب خورده، مسخره، گرسنگی
فرهنگ فارسی معین