جدول جو
جدول جو

معنی سغانلو - جستجوی لغت در جدول جو

سغانلو
(سَ)
دهی از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از رودخانه بادین آباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سانلی
تصویر سانلی
(دخترانه)
معروف، مشهور نامدار، معروف، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سغانه
تصویر سغانه
خانۀ زیرزمینی، سرداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
عده ای سرباز که در محلی برای نگهبانی گماشته شوند، پادگان
فرهنگ فارسی عمید
(قَ یِ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقعدر 58 هزارگزی جنوب باختری مانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 9 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه، در 15هزارگزی شمال خاوری تکاب و 8هزارگزی خاور راه ارابه رو تکاب به احمدآباد واقع است، کوهستانی و معتدل و سالم است، 292 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه سارها و محصولات آن غلات و بادام و حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
رجوع به گاندو شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده وبحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. این کلمه ترکی است و فرهنگستان پادگان را بجای آن برگزیده است
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
کشتی مخصوص سواحل مشرق و آن خمیده و عقبش برآمده است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری خیاو، و 3 هزارگزی راه شوسۀ خیاو به اهر، کوهستانی است و هوای معتدلی دارد و از آب رودگرگر مشروب می شود، محصول آن غلات و حبوبات است، 70 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، راه آن ارابه رواست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
دهی از دهستان قزل گچیلو است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 470 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 224 تن و آب آن از رودخانه و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، کشمش و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قشلاق بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری قیدار با 158 تن سکنه، آب آن از چشمه وراه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن. در 32هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی است و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راه مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام قبیله ای است از طایفۀ قاجار که به استراباد کوچ داده شده اند. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 108 شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه قوچان به لطف آباد میان اینچه و تاج الدین در 59500گزی قوچان، دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان در 25هزارگزی جنوب خاوری قوچان. دارای 174 سکنه. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان درگز. دارای 193 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، دارای 384 تن سکنه، آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان انگورستان بخش ماه نشان شهرستان زنجان است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 80 خانوار است که در کنار رود خانه رحیمی مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان اوغازبخش باجگیران است که در شهرستان قوچان واقع است و 802 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین و مرکب از 1200 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز و قشلاقشان خوار میباشد و چادرنشین هستند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، 156 تن سکنه دارد، از سمین رود و چاه آبیاری میشود، محصولش غلات و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سکارو. سکالیو. شکالیو. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آنچه بر روی زغال افروخته و اخگر آتش پخته باشند از نان و گوشت و غیره و سکالیو هم گفته اند. (برهان). رجوع به سکارو شود
لغت نامه دهخدا
سفال شکسته، تیله، (در لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان پیچرانلو که در بخش باجگیران شهرستان قوچان و 12هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 10هزارگزی باختر شوسۀ قوچان به باجگیران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و جوراب است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَتْ تا)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایروموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 19هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز، هوای آن معتدل و دارای 225 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، تیره ای از ایل شاهسون در این ده سکونت دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
پادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکالو
تصویر سکالو
نان و گوشتی که بر روی زغال افروخته و اخگر پزند، چنگالی مالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
((لُ))
پادگان، گروهی سرباز که در یک مکان ساکن شوند و به محافظت آن بپردازند
فرهنگ فارسی معین
نام طایفه ای ترک نژاد و مهاجر در مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی