- سعن
- مشک بزرگ، پیه چربی، می ناب دول چرمینه، سایبان بام سایه پوش بام
معنی سعن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میمون و مبارک
بیش فربهی گندگی
گردن نهادن فرمانبرداری رام گشتن
کوشش، پشتکار، تلاش
خطاب، حرف، کلام
طور، حالت، شبیه
گولی، سستی بینی کوه، کوه دراز، آفتاب زدگی
روپوشه روپوشه نازک
عادت، روش، عرض لشکر و از سپاه بازدید کردن و بمعنی نظیر و مانند هم میباشد
پرداخت چوب، شکستن سنگ، گروه انبوه، پناه پناهجای سر پناه پناهگاه
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد: گری ستن گس ستن پیو ستن
زندان
کلام، گفتار
پرده داری دربانی در خدایخانه یابتخانه، فرو هشتن جامه را پرده پرده بارگیر پرده کجاوه
جمهرزی (زنا)
خوراک بد
کوشیدن، کوشش
گشاد گی، توانگری، تاب و توان سعت. یا سعت صدر. گشادگی سینه، همت عالی نظر بلند، گشاده دستی دست و دل باز بودن، یا سعت مشرب. آزاد اندیشی آزاد فکری
پاس درازی از شب پاسی از اشب
تند رفتن گونه ای رفتار اشتر
خرما خسکه بی هسته
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
چکاندن در بینی
نرخ هر چیز که فروخته شود
نیک، میمون و مبارک شدن
فراخی و گنجایش
رشته گلیز
ساکن شدن
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
فربهی، چاقی
خوبرویی زیبایی
جمع سنت، راه و روش، طرز و طور و طریقت و سبیل، راه روشن
طرف و جانب و سوی مدح و ثنا