جدول جو
جدول جو

معنی سعر - جستجوی لغت در جدول جو

سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
تصویری از سعر
تصویر سعر
فرهنگ فارسی عمید
سعر
(سَ عِ)
دیوانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سعر
(تَ)
افروختن آتش. (المصادر زوزنی) ، گرم کردن جنگ. (آنندراج). جنگ انگیختن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، برانگیختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سعر
(سُ)
گرمی آتش، گرسنگی یا سختی گرسنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سخت آزمندی گوشت، نقل کردن علتی از صاحب خود بدیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) ، یاری گری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سعر
(سُ عُ)
دیوانگی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، کولی، کندی ذهن، رنج و عذاب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سعر
(سِ)
نرخ. ج، اسعار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). نرخ هر شیئی که فروخته میشود. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
تصویری از سعر
تصویر سعر
فرهنگ لغت هوشیار
سعر
((س))
نرخ، جمع اسعار
تصویری از سعر
تصویر سعر
فرهنگ فارسی معین
سعر
نرخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمر
تصویر سمر
(دخترانه)
افسانه، داستان، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سحر
تصویر سحر
(دخترانه)
صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ عَ)
مرد کم گوشت، نمایان پی، لاغربدن، برگردیده رنگ. (منتهی الارب) ، غمگین. ج، اسفون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اتقاد. رجوع به همین کلمه شود، مشتعل شدن هیزم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برانگیخته شدن جنگ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
لقب مرثدبن ابی حمران جعفی شاعر است. (منتهی الارب)
لقب عبید مولای زید بن صوحان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ)
رنگی که بسیاهی زند. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دلگی. پرخوری. شکم خوارگی. (دزی ج 1ص 655)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستر
تصویر ستر
پرده و حجاب و نقاب پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر
تصویر سحر
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کم شدن پر پرنده، تنک مویی، تنک موی، کم گیاهی، بدخویی کم موی تک موی، کم گیاه تنک گیاه دژمک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر
تصویر سپر
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
فرهنگ لغت هوشیار
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تنور تافتن، گرم کردن، پر کردن جوی، کلند نهادن (کلند ساجور چوبی که برگردن سگ بندند)، فرو آویختن، فرو رفتن آب به زمین، نالیدن ماده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعر
تصویر ساعر
بد انگیر بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعر
تصویر بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعر
تصویر تسعر
برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعر
تصویر اسعر
زرد لاغر زرد نبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعره
تصویر سعره
سرفه، آغاز کار زفتگون از رنگ ها، دما یکان گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تنبل به تنبل جامه صبرم بریدند به زشتی پرده نامم دریدند (گرگانی) فسوس کردن دست انداختن افسوسیدن (مسخره کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعی
تصویر سعی
کوشش، پشتکار، تلاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سطر
تصویر سطر
رج، رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سحر
تصویر سحر
سپیده دم، جادو، پگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سار
تصویر سار
راس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سور
تصویر سور
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفر
تصویر سفر
رهسپاری، نورد
فرهنگ واژه فارسی سره