جدول جو
جدول جو

معنی سس - جستجوی لغت در جدول جو

سس
فرانسوی چاشنی گیاهی است از تیره پیچکها که جزو نباتات عالیه طفیلی است و چون بیشتر به گیاه شبدر حمله میکند آنرا پیچ شبدر نیز گویند ولی به نباتات دیگر مثل چغندر قند و رازک نیز حمله ور میشود. این گیاه مانند ریسمانی دور ساقه نبات میزبان می پیچد و چون برگ هم ندارد به سختی جدا میشود و فقط دارای گل است. سس به وسیله مکینه های مواد غذایی گیاه میزبان را اخذ میکند و گیاه میزبان را زرد رنگ میسازد و از بین میبرد حامول پیچ شبدر. توضیح: گونه ای از گیاه به نام افتیمون در بیماری های قلبی به کار میرود. یا سس صغیر. افتیمون. چاشنی بعضی اغذیه رب
فرهنگ لغت هوشیار
سس
چاشنی ای که با بعضی خوراک ها بخورند یا روی خوراک بریزند
تصویری از سس
تصویر سس
فرهنگ فارسی عمید
سس
((سُ))
نوعی چاشنی خمیری شکل برای تکمیل طعم غذا
تصویری از سس
تصویر سس
فرهنگ فارسی معین
سس
((س))
گیاهی است از تیره پیچکیان که جزو نباتات عالیه طفیلی است و چون بیشتر به گیاه شبدر حمله می کند آن را پیچ شبدر نیز گویند. سس به وسیله مکینه هایی مواد غذایی گیاه میزبان را اخذ می کند و آن را زرد رنگ می سازد و از بین می برد، حامول
تصویری از سس
تصویر سس
فرهنگ فارسی معین
سس
گیاهی انگلی و بی برگ که فقط گل های ریز دارد و مانند ریسمان به گیاه هایی که ساقه های نرم دارند از قبیل خیار، خربزه و شبدر می پیچد و مواد غذایی آن ها را جذب می کند و سبب زردی و نابودی آن ها می شود، پیچ شبدر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سستی
تصویر سستی
ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سست نا
تصویر سست نا
نقطه ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سست
تصویر سست
بی حال، بی رمق، کاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سسفراس
تصویر سسفراس
گونه ای ماگنولیا که در جزایر کورالین فراوان است سفراس ماگنولیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سسطیعون
تصویر سسطیعون
آهو دوستک
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی ملایمی مقابل سختی، نازکی ضعف، ناتوانی ضعف، تنبلی کاهلی، بیدوامی، بیهودگی بطلان، کندی بطوء آهستگی، تامل درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست وفا
تصویر سست وفا
سست پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست و مست
تصویر سست و مست
نا محکم، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست مایه
تصویر سست مایه
آنکه سرمایه اندک دارد، اندک اطلاع کم معرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست عنصر
تصویر سست عنصر
سست پای مس مس کار (گویش تهرانی) شل خایه (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست عناصر
تصویر سست عناصر
سست پای مس مس کار (گویش تهرانی) شل خایه (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست عزم
تصویر سست عزم
سست کوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست شدن
تصویر سست شدن
از کار افتادن، ضعیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست زخم
تصویر سست زخم
نبضی که سست زند سست قرعه سست ضربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست ریش
تصویر سست ریش
سست بنیاد ضعیف النفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست رگ
تصویر سست رگ
ناتوان ضعیف، کاهل تنبل، بی حمیت بی درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست رای
تصویر سست رای
ضعیف العقل و بی تدبیر و بی تصمیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست پیمان
تصویر سست پیمان
بی ثبات در عهد و شرط و پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست بنیاد
تصویر سست بنیاد
بنایی که شالده آن سست باشد، زبون ضعیف النفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست ایمان
تصویر سست ایمان
تبست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست اذعان
تصویر سست اذعان
سست رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست
تصویر سست
نرم و ملایم، نازک، ناتوان، ضعیف، کم زور
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته چتراک گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست. برگهایش دارای بریدگیهای عمیق و گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در مناطق خشک و معتدل اروپا و آسیا میروید و از ریشه آن جهت معالجه صرع استفاده میکنند سسالیوس
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی چتراک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست. برگهایش دارای بریدگیهای عمیق و گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در مناطق خشک و معتدل اروپا و آسیا میروید و از ریشه آن جهت معالجه صرع استفاده میکنند سسالیوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سس ماهی
تصویر سس ماهی
گونه ای ماهی که در رودخانه های شمال ایران وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست رگ
تصویر سست رگ
تنبل، ناتوان، بی درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست اندام
تصویر سست اندام
ضعیف، کم زور، ناتوان، لاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست ریش
تصویر سست ریش
مرد ریش دراز، احمق، ابله، ساده لوح، برای مثال سخت درماند امیر سست ریش / چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش (مولوی - ۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست رای
تصویر سست رای
بی تدبیر، آنکه رای و عقلش ضعیف باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سستی
تصویر سستی
بی دوام بودن، ضعف، ناتوانی، کنایه از تنبلی، کنایه از نرمی و آهستگی
فرهنگ فارسی عمید