جدول جو
جدول جو

معنی سریانی - جستجوی لغت در جدول جو

سریانی
زبانی از خانوادۀ زبان های حامی - سامی که در میان آشوری ها و کلدانی های عراق، سوریه، ترکیه و ایران رایج بوده است، قومی از نژاد سامی که در این سرزمین ساکن بودند
فرهنگ فارسی عمید
سریانی
(سُرْ)
لغت ترسایان به زبانی که تورات نازل شد. (آنندراج). زبان نبطی. (مفاتیح العلوم). منسوب بسورستان (عراق و بلاد). (معجم البلدان). نام قوم سامی نژاد که با قوم آرامی خویشاوند بودند و لهجۀ آن را نیز سریانی نامند. این لهجه از لهجه های مهم آرامی شرقی است و در ایران از خود آرامی معروفتر است و چون آثار این لهجه متأخر است، آثار پیشین آرامی را رفته رفته از یادها زدوده جانشین آن گردیده است. خطی که برای نوشتن سریانی بکار میرفته با اندک تغییراتی همان خط آرامی است. مرکز این لهجه در شمال عراق (بین النهرین) شهر ادسا است که سریانی بکار میرفته ارها و در کتب اسلامی الرها خوانده شده واکنون اورفا نامند. در قرن دوم میلادی این شهر یکی از مراکز مهم عیسویان گردید و در چند قرن پیش از آن زمان اسکندر و جانشینان وی سلوکس و انتیوخس شمال بین النهرین از مراکز زبان سریانی بوده و بواسطۀ مهاجرت گروهی از مردمان مقدونیه و یونان در آن سرزمینها، سریانی رنگ و روی خاصی گرفت و بر دیگر لهجه های آرامی برتری یافت و بسیار لغات یونانی با زبان سریانی درآمیخت و تغییری در انشاء و اسلوب آن پدید آمد. آنچنانکه در تحریر مسایل دینی و فلسفی و علمی زبانی رسا و ثروتمند گردید. خط سریانی هم از خط یونانی متأثر گشته برای کتابت بهتر و روشنتر شد. دیگر از مراکز مهم سریانی شهر روحانی عیسویان شرقی نصیبین است. آثاری که بزبان و خط سریانی پیش ازنفوذ دین عیسوی بجای مانده نسبه اندک است. اما آثارپس از آن عهد که غالباً ترجمه و تفسیر توراه و انجیل و مسائل دینی و سرودهای مذهبی است بسیار است. و همچنین در ادبیات و تاریخ و علوم یادگارهای گرانبهایی بدین زبان باقی مانده از جمله اسکندرنامۀ مجعول و منسوب به کالیستنس ترجمه سریانی، قانون مدنی زمان ساسانیان که مترجم آن یشوع بخت ایرانی نسطوری است. مانی مشهور شش کتاب خود به زبان سریانی نوشت چون در آن زمان زبان سریانی در مغرب ایران زبان علمی و ادبی بود.هنوز هم در بسیاری از سرزمینهای عربی زبان، لهجۀ سریانی وجود دارد. لهجۀ آشوریها و کلدانیهای سوریه و عراق و ترکیه و ایران سریانی است. لهجۀ سریانی آشوریها با لهجۀ سریانی کلدانیها اندک تفاوتی دارد. این لهجه در سرزمینهایی که برشمردیم با زبانهای محلی چون عربی و فارسی و ترکی آمیخته شده و به صورتی ’سریانی نو’ در آمده است. خوارزمی گوید: ’السریانیه الذین یقال لهم النبط و بها کان یجری کلام حاشیه الملوک اذا التسواالحوائج و شکوی الظلامات لانها املق الالسنه. (مفاتیح 75) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
سخن کز روی دین گوئی چه عبرانی چه سریانی
مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.
سنایی.
کنم تفسیر سریانی بانجیل
بخوانم از خط عبری معما.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِرْ)
گریان بودن. گریستن:
ز گریانی که هستم مرغ و ماهی
همی گریند بر من همچو من زار.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 161)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی شهرستان اهواز. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود و چشمه. محصول آن غلات. ساکنین از طایفۀ ممسنی هستند. دارای معدن گچ است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ)
برهنگی و بی پوشاکی. (ناظم الاطباء). لختی و برهنگی. (فرهنگ فارسی معین). تجرد:
عریان همه خلق و از بسی سختی
کس را نبود خبر ز عریانی.
ناصرخسرو.
احرام که گیری چو قدح گیر که دارد
عریانی بیرون و درون لعل قبائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُفْ)
مردی است بدصورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق چشم و اسم او عثمان بن عینیه است و از اولاد یزید بن معاویه است. در بیابانی که مابین مکه و شام است ظهور خواهدکرد. (از منتهی الاّمال تألیف شیخ عباس قمی ص 336)
لغت نامه دهخدا
(سُفْ)
منسوب به سفین و سفیان است که از قراء هرات میباشند. (الانساب سمعانی)
نسبتی است بجمعی که تابع مذهب سفیان ثوری میباشند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِرْ)
منسوب به فریان که نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِرْ)
منسوب به بریان. رجوع به بریان شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شریانی
تصویر شریانی
سرخرگی منسوب به شریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریانی
تصویر عریانی
برهنگی لوتی
فرهنگ لغت هوشیار
گریان بودن: زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
سرطان زا، مبتلابه سرطان، مربوط به سرطان، ازجنس سرطان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
سرطانيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
Cancerous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
cancéreux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
canceroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
раковый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
krebserregend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
раковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
rakowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
癌症的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
cancerígeno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
کینسر زدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
ক্যান্সারজনিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
มะเร็ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
saratani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
kanserli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
ガンの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
ממאיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
암의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
cancerogeno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
कैंसरयुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
kankerverwekkend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرطانی
تصویر سرطانی
kanker
دیکشنری فارسی به اندونزیایی