- سرگرانی
- غضبناکی، خود پرستی غرور، ناخشنودی عدم رضایت
معنی سرگرانی - جستجوی لغت در جدول جو
- سرگرانی
- سرسنگینی، ناخوشنودی، تکبر و خودپسندی،
برای مثال گمان کی برد مردم هوشمند / که در سرگرانی ست قدر بلند (سعدی۱ - ۱۱۶) ، چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری / سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد(حافظ - ۳۲۲)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر گشتگی حیرانی، آوارگی دربدری
سرگشتگی، حیرت، آوارگی
سرپیچی، سرکشی، نافرمانی
Bewilderment
недоумение
Verwirrung
розгубленість
zakłopotanie
perplexidade
perplessità
desconcierto
perplexité
verwarring
kebingungan
şaşkınlık
mshangao
ความงุนงง
হতবুদ্ধিতা
حیرانی
نافرمان عاصی سرکش، بیقراری بی آرامی، قصد کردن
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
سرگراینده، سر پیچی کننده، سرکش، نافرمان، بی قرار، بی آرام
نگاهبانی الاغ چراندن