عابر. گذرنده. غیرساکن. نماندنی. غیرجاوید. مقابل جاوید: نزاید بجز خاک را جانور سرای سپنجی ست و ما برگذر. فردوسی. کنم آفرین بر جهان سربسر که او را ندیدم بجز برگذر. فردوسی. گر آید به زشتی گمانی مبر که این مرزبانی بود برگذر. فردوسی. که آنست جاوید و این برگذر تو از آز پرهیز و انده مخور. فردوسی. و رجوع به برگذار شود
عابر. گذرنده. غیرساکن. نماندنی. غیرجاوید. مقابل جاوید: نزاید بجز خاک را جانور سرای سپنجی ست و ما برگذر. فردوسی. کنم آفرین بر جهان سربسر که او را ندیدم بجز برگذر. فردوسی. گر آید به زشتی گمانی مبر که این مرزبانی بود برگذر. فردوسی. که آنست جاوید و این برگذر تو از آز پرهیز و انده مخور. فردوسی. و رجوع به برگذار شود
در عبارت زیر ظاهراً بمعنی آثار قبر آجر یا سنگ که بر بالای گور مرده نهند نشانه یافتن و راه نمایاندن را: همان جایگاه دفن کردند و سرگورها کردند و ناپیدا کردندش (مدفن علی علیه السلام را) . (مجمل التواریخ)
در عبارت زیر ظاهراً بمعنی آثار قبر آجر یا سنگ که بر بالای گور مرده نهند نشانه یافتن و راه نمایاندن را: همان جایگاه دفن کردند و سرگورها کردند و ناپیدا کردندش (مدفن علی علیه السلام را) . (مجمل التواریخ)
کفشگر و کفشدوز. (برهان). کفشگر و کفشدوز، چه سر بمعنی یک نوع کفشی است که زیر آن از چرم است و روی آن از ریسمان بافته و در شیراز متداول. (آنندراج) : ای سنایی کسی بجد و بجهد سرگری را سخن سرای کند. سنایی (از جهانگیری)
کفشگر و کفشدوز. (برهان). کفشگر و کفشدوز، چه سر بمعنی یک نوع کفشی است که زیر آن از چرم است و روی آن از ریسمان بافته و در شیراز متداول. (آنندراج) : ای سنایی کسی بجد و بجهد سرگری را سخن سرای کند. سنایی (از جهانگیری)