- سرکار
- آن جناب، جناب
معنی سرکار - جستجوی لغت در جدول جو
- سرکار
- کارفرما در کاری، کارفرما و صاحب اهتمام کاری
- سرکار
- کارفرما، کارگزار، مباشر، ناظر، پیشکار، کلمۀ احترام که در خطاب به کسی می گویند
- سرکار
- کلمه ای که به عنوان احترام به اشخاص گویند، سرکار آقا، سرکار خانم، سرکار عنوان رسمی درجه داران و افسران تا رده سرهنگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشغول
بکار آینده، لازم
آگاه به کار، مسلط بکار
سخت پرکار
شدید العمل، فعال
فرمانده سپاه، سالر، بزرگتر طایفه
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
پر، لبریز
داد و ستد، معامله
بوته ای که میوه می دهد، میوه ای که از بوته به دست می آید مانند خربزه، هندوانه و خیار
کسی که بسیار کار بکند، فعال، ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلاب دوزی که در آن نقش و نگار و ریزه کاری بسیار باشد، ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته باشد
سالار، فرمانده سپاه، کنایه از رئیس و بزرگ دسته یا طایفه
سرباری، لنگۀ بار یا بسته ای که بالای بار حیوان بارکش بگذارند، کنایه از کسی که هزینۀ زندگی یا کار و زحمت خود را به گردن کس دیگر بیندازد
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
هر میوه که درخت ندارد و بوته وبیاره دارد مانند: خربزه هندوانه خیار کدو وبادنجان
آلتی شبیه شانه که با آن موی سر را هموار و مرتب می کردند یا سر را می خاراندند
پر کار و قوی
زرنگار، زرساز
لبریز، پر، لبالب
Industrious
трудолюбивый
голова