جدول جو
جدول جو

معنی سرواله - جستجوی لغت در جدول جو

سرواله
(سُرْ لَ / لِ)
علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است. (برهان) (رشیدی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرواله
(سِرْ لَ)
پایجامه:
دایم الحیض عجوزی است که سروالۀ او
تا به نیفه چو دل کینه ورش پرخون است.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دروازه
تصویر دروازه
دو یا چند لنگه دروازه که روی لامپ نوردهی نصب می شود و کار آن جهت دادن به نور، خلق سایه و جلوگیری از تابش مستقیم نور به عدسی دوربین فیلمبرداری است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در شهر، در قلعه، در ورزش چهارچوبی دارای دو تیرک عمودی و یک تیرک افقی که بر روی آن تور انداخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروال
تصویر سروال
شلوار، زیرجامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرآوازه
تصویر سرآوازه
پیش درآمد، مقدمۀ آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
شعر، قافیۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید
(سِرْ)
ازار. ج، سراویل. (منتهی الارب). شلوار. زیرجامه. (غیاث). پای جامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَجْ جُ)
ازار پوشاندن. (دهار). سراویل پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ لَ / لِ)
به معنی فروال است که خانه تابستانی و بالا خانه اطراف گشاده باشد. (برهان). رجوع به فربال، فرباله، فروار و فرواره شود
لغت نامه دهخدا
(سَرْ دَ / دِ)
قافیۀ شعر همچو بهار و نگار و هزار و زمین و کمین و امین. حرف دال در این لغت و لغت ماقبل بنا بر قاعده کلی نقطه دار است. (برهان). قافیه باشد. (اوبهی). قافیۀ شعر. (رشیدی) :
به شعر خواجه منم داد شاعری داده
بجای خویش معانی از او و سرواده.
خجسته.
رجوع به سرواره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروازه
تصویر دروازه
در بزرگ، در قلعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برساله
تصویر برساله
معجون با گردو آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
قافیه شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سئوالک
تصویر سئوالک
سوء ال کوچک پرسش کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحانه
تصویر سرحانه
مونث سرحان گرگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه ملوکانه عاطفت خسروانه، همچون خسروان: (خسروانه سخن گوید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرویله
تصویر خرویله
فریاد بلند و رسا، گریه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباله
تصویر برباله
اسارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرداله
تصویر آرداله
آرد هاله آرد توله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرواره
تصویر آرواره
استخوانهای بالا وپایین دهان، فک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروال
تصویر سروال
زیر جامه، شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنواله
تصویر بنواله
شش شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
گشادگی میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برواره
تصویر برواره
بالای حجره، تاقچه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
((سَ دَ))
شعر، قافیه شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروال
تصویر سروال
((س))
شلوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
پیژاما، تنبان، شلوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوی بالایی زمین و محل تقسیم آب، آبشخور دام، کنار آب، روی
فرهنگ گویش مازندرانی