جدول جو
جدول جو

معنی سرهاوشتن - جستجوی لغت در جدول جو

سرهاوشتن
لبریز کردن، لبریز شدن، سرریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ کَ دَ / دِ)
سرافشان. رقصنده که حرکات سبک و ابلهانه کند:
ای حجت خراسان کوته کن
دست از هر ابلهی و سراوشانی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 478)
لغت نامه دهخدا
از روی چیزی رد شدن، سر برآوردن، سر رفتن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر نهادن بار، آغاز دوباره ی برف و باران
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا گذاشتن، رها کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لبریز، سرشار، لبالب
فرهنگ گویش مازندرانی
عبور کردن از آب آبگیر یا رود، گیر کردن چای، آب یا غذا در
فرهنگ گویش مازندرانی