جدول جو
جدول جو

معنی سرناف - جستجوی لغت در جدول جو

سرناف
(سِ)
درازبالا. (آنندراج) (منتهی الارب). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از آهنگ ها و آوازهای عاشقانه قدیم اروپایی که معمولاً در آثار آهنگساز آن بزرگ به عنوان یکی از عناصر به کار گرفته شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنا
تصویر سرنا
از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، سورنای، شهنا، شاهنای، نای ترکی، نای رومی، سرغین، سورنا
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
نای رومی است که سرنا باشد. (برهان). و این مخفف سورنای است، چه سور بمعنی شادی است. (غیاث اللغات). نای که در جشن و سور نوازند، در اصل سورنای بوده. (رشیدی). صفاره. یراع. (مفاتیح العلوم). یراعه. موسیقار. (زمخشری) :
من چفته چنگ و گم شده سرنای چون رباب
خالی خزینه از درم و کاسه از طعام.
خاقانی.
عاشق میدان و اسب و پای نه
عاشق رمز و لب و سرنای نه.
مولوی.
رجوع به سرنا شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مخفف سورنای است که در نقاره خانه ها و روزهای جشن و سور نوازند و آن را نای رومی نیز گویند. (برهان). نای رومی باشد که در بزم و رزم نوازند. (جهانگیری). آلتی موسیقی از ذوات النفخ. (یادداشت مؤلف) :
دردا که چنگ عمرشد از ساز و بدتر آنک
سرنای گم ببودۀ ما هم پدید نیست.
خاقانی.
نالۀ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل.
مولوی.
بحق آن لب شیرین که میدمی در من
که اختیار ندارد به ناله این سرنا.
مولوی (از جهانگیری).
چو مردم زسرنا هراسان بود
سرافکنده دشمن هرآسان بود.
امیرخسرو دهلوی.
- امثال:
آدم ناشی سرنا را ازسر گشادش میزند.
راست بیا راست برو، ماست بخور سرنا بزن.
سرناچی کم بود یکی هم از غوغه (گوگه) آمد.
قلی هم در سرناش میگفت.
رجوع به سرنای شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
پیش سینۀ شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیش بند رحل یا رسن که بر سینه بند شتر بسته پیش آورده و پس سپل پنجم برند و محکم کنند تا سینه بدان از جای نرود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
هدیه ای که به ماما دهند چون ناف نوزاد برد. هدیه که به ماما دهند گاه چیدن ناف نوزاد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
برگ کشت که دراز و انبوه شده ببرند آن را. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شریاف و آن برگ کشت است که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شریاف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بریدن شرناف کشت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
باشه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
بیخ شاخ خرما که پس از بریدن بر تنه بماند. ج، کرانیف. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد آن کرنافه است. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ /کِ رَ / رِ)
بشتافتن. شتافتن. (منتهی الارب) : ارنف الرجل.
لغت نامه دهخدا
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراف
تصویر سراف
برگجوی جویدن برگ خوردن برگ از سوی نوزاد کرم ابریشم و خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنوف
تصویر سرنوف
بایشه از پرند گان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ترانه و آواز عاشقانه که هنگام شب در بیرون خانه محبوبی جهت اظهار عشق و علاقه قلبی خوانده شود
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سرنا سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
((س رِ))
نوعی ترانه و آواز عاشقانه که هنگام شب در بیرون خانه محبوبی جهت اظهار عشق و علاقه قلبی خوانده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنا
تصویر سرنا
((سُ))
سورنا، سرنای، سورنای، نوعی ساز بادی
سرنا را از سر گشادش زدن: کنایه از کاری را نادرست و ناشیانه انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
سرواژه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سورنای، شهنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایوان جلوی خانه، چوب بالایی چهارچوب در
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف دهان، کام
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام استیضاح کسی به کار می رود، کسی که زیر نافش ورم کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ساز بادی که در جشن و سرور نوازند
فرهنگ گویش مازندرانی