جدول جو
جدول جو

معنی سرطله - جستجوی لغت در جدول جو

سرطله
(سَ طَ لَ)
درازی با نحافت جثه و اضطراب بنیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
سخت دویدن از ترس و بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رطل و رطل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
دراز و مضطرب الخلقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ طَ)
زودفروبرنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ رُ لِ)
نام یکی از دهستانهای بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز است. این دهستان محدود است از شمال به دهستان میداود، از خاور به شهرستان بهبهان، از جنوب به دهستان ابوالفارس، از باختر به بخش رامهرمز. این ده از 10 آبادی کوچک وبزرگ تشکیل گردیده. جمعیت آن در حدود 3 هزار تن است. قراء مهم آن عبارتند از پتک جلالی، تل سوره، ده کهنه. آب مصرفی دهستان از رود و چشمه تأمین می گردد. محصول آن غلات، برنج. شغل اهالی زراعت. ساکنین از طایفۀ کرد زنگنه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
همیشگی ورزیدن به کاری، یا همیشگی کردن در فساد و بس. (از منتهی الارب). ادامه دادن به کاری و یا اینکه فقط در فساد باشد. (از اقرب الموارد) ، به گل و جز آن آلودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیالودن به گل. (المصادر زوزنی) ، تر کردن باران کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در پوستین مردم افتادن. (از منتهی الارب). در عرض کسی واقع شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نفی بلد کردن. تبعید کردن. اخراج کردن. (دزی ج 1 ص 650)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ لَ / لِ)
سردار رمه. (آنندراج). گوسفندی که پیشاپیش گله رود و چنین گوسفند فربه تر از دیگر گوسفندان است:
گوسفندی قوی که سرگله بود
پایش از بار دنبه آبله بود.
نظامی.
ابلیس کند راهزنی راهروان را
این گرگ نظر از رمه بر سرگله دارد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَجْ جُ)
ازار پوشاندن. (دهار). سراویل پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ لَ)
درازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ طَلْ لَ)
تنگبار خر. (منتهی الارب). عدل حمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَعْعُ)
فروهشتگی و سستی
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
رشوت دادن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(بُ طَ لَ)
کلاه. (غیاث اللغات از قاموس). کلاه قرمز:
زن مکرر کرد کای با برطله
کیست بر پشتت فروخفته هله ؟
مولوی.
و رجوع به برطل شود
لغت نامه دهخدا
(بُ طُلْ لَ)
سایبان تنگ غیرفراخ. (منتهی الارب). سایبان تابستانی، و کلمه نبطی است که در عربی بکار رفته است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
مؤنث رطل. (منتهی الارب). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج). رجوع به رطل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرگله
تصویر سرگله
سردار رمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطل
تصویر سرطل
دراز بد اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطعه
تصویر سرطعه
از ترس دویدن
فرهنگ لغت هوشیار