- سرطل
- دراز بد اندام
معنی سرطل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
شاله به شغاله به به جنگلی (گویش گیلکی)
گویی که کودکان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند
پنجه غازی از گیاهان
گلوگاه در جانوران نشخوار گر پرخور، سخنور
عدل، نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است، مقیاس وزن مایعات، برابر دوازده اوقیه یا 48 مثقال، و بمعنای مرد سست و بیحال
پیمانه، ظرف بزرگ فلزی که با یک دسته که از یک سوی دهان آن تا سوی دیگر رود و بیشتر برای آب دادن ستور بکار میرود
او باریدن (بلعیدن) او بارنده، شتابان، دلیر
ظرف فلزی دسته دار برای آب، دلو
واحد وزن مایعات برابر ۱۲ اوقیه یا ۸۴ مثقال. این وزن در جاهای مختلف تفاوت داشته، وزنی که در ایران یک رطل گفته میشده معادل صدمثقال بوده (هر مثقال ۲۴ نخود)، پیمانه، پیالۀ شراب
رطل گران: پیمانۀ بزرگ شراب
رطل گران: پیمانۀ بزرگ شراب