جدول جو
جدول جو

معنی سرسخن - جستجوی لغت در جدول جو

سرسخن
(سَ سُ خَ)
عنوان داستان که آن را به شنجرف مینویسند. (غیاث) (آنندراج) :
اول بنام من رقم خون کشید عشق
نام من است سرسخن دفتر بلا.
باقر کاشی (از آنندراج).
ز درد سرسخن سرخی جگرگون
فتاده نقطه اش چون قطرۀ خون.
ملا طغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
جان سخت، پرطاقت، لجوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسخن
تصویر پرسخن
پرگو، بسیار گو، سخنور
فرهنگ فارسی عمید
(سَ سَ)
پرطاقت. پرتوان. آنکه مصیبت را خواه و ناخواه تحمل کند. آنکه در بلاها و مصائب پایداری داشته باشد، سخت مستبد برأی. که تسلیم به رأی دیگران نشود، بی احتیاط. بی پروا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی خردل ابیض است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(سِ سُ خَ)
آنکه سخن سحرآمیز دارد. آنکه سخن او چون سحر بود:
مشتری سحرسخن خوانمش
زهرۀ هاروت شکن دانمش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پُ سُ خُ / خَ)
حدث. حدّیث. مکثار. ثرّ. ثرّه. بسیارسخن. بسیارگوی. پرگوی. پرچانه. پرحرف. روده دراز. پرروده:
مرا غمز کردند کآن پرسخن
به مهر نبی و علی شد کهن.
فردوسی.
برفتند پیچان لب و پرسخن
پر از کین دل از روزگار کهن.
فردوسی.
چو بشنید کودک ز نوشین روان
سرش پرسخن گشت و گویا زبان.
فردوسی.
کنون آمدی با دلی پرسخن
که من نو کنم روزگار کهن.
فردوسی.
ورا چشم بی آب و لب پرسخن
مرا دل پر از دردهای کهن.
فردوسی.
از آن انجمن شد دلی پرسخن
لبان پر ز گفتارهای کهن.
فردوسی.
دلی پر ز دانش سری پرسخن
زبان پر ز گفتارهای کهن.
فردوسی.
بیامد یکی پرسخن کفشگر
چنین گفت کای شاه بیدادگر.
فردوسی.
، طویل. دراز. مطوّل:
شکسته شد آن مرد جنگ آزمای
ازآن پرسخن نامۀ سوفرای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ خَ)
خوش بیان. شیرین زبان. فصیح. ترزبان:
ای ترسخن چرب زبان زآتش عشقت
من آب شدم آب ز روغن چه نویسد؟
خاقانی.
رجوع به تر و ترزبان و ترزفان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرسخن
تصویر پرسخن
پرگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
پرتوان، پر طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
((~. سَ))
لجوج، پرطاقت
فرهنگ فارسی معین
بگو، پرچانه، پرحرف، روده دراز، وراج
متضاد: کم حرف، کم سخن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
عنيدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
Pigheaded, Unyielding
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
têtu, inflexible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
teimoso, inflexível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
একগুঁয়ে , অবিচল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
упрямый , неуступчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
stur, unnachgiebig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
впертий , непохитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
uparty, niezłomny
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرسخت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
سرسخت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
mgumu, isiyoyeyuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
ดื้อรั้น , แข็งแกร่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
testardo, inflessibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
inatçı, yılmaz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
頑固な , 衰退しない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
עקשן , עיקש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
고집 센 , 굴하지 않는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
keras kepala, teguh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
固执的 , 不屈的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
koppig, onbuigzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
terco, inflexible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرسخت
تصویر سرسخت
जिद्दी , अडिग
دیکشنری فارسی به هندی