جدول جو
جدول جو

معنی سرزرد - جستجوی لغت در جدول جو

سرزرد
(سَ زَ)
دهی از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سردرد
تصویر سردرد
دردی که در سر پیدا شود، درد سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگرد
تصویر سرگرد
افسر ارتش بالاتر از سروان، یاور
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دَ)
صداع. درد سر
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ)
درجه ای است در آرتش بالاتر از سروان و پایین تر ازسرهنگ دوم و علامت آن یک ستارۀ هشت پر بزرگ است که روی هر یک از دو دوش دارندۀ این درجه دوخته میشود
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
دوران سر. (آنندراج). دوار. سرگیجه
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و دو هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ)
دهی از دهستان مرغا بخش ایذۀشهرستان اهواز. سکنۀ 255 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا گندم و جو و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در دو محل واقع و به ورزرد بالاو پائین مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سردرد
تصویر سردرد
دردی که در سر پیدا شود
فرهنگ لغت هوشیار
درجه ایست در آرتش بالاتر از سروان و پایین تر از سرهنگ دوم و علامت آن یک ستاره هشت پربزرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگرد
تصویر سرگرد
((~. گُ))
افسری که درجه اش بالاتر از سروان و پایین تر از سرهنگ دوم است
فرهنگ فارسی معین
یاور، افسر، فرمانده گردان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صداع، مزاحمت، دردسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرپرست و کارگران شالی زار اعم از زن و مرد
فرهنگ گویش مازندرانی