- سردر
- ایوان که بر بالای در خانه باشد
معنی سردر - جستجوی لغت در جدول جو
- سردر
- بالای چهارچوب در خانه، بالای در
- سردر ((~. دَ))
- بالای در، آستانه خانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
دردی که در سر پیدا شود
دردی که در سر پیدا شود، درد سر
آواره بی دندان
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
برودت و خنکی
نوع قسم، نوعی خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
سرکرده جاسوسانی که احوال امرا را به پادشاهان می نوشتند
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
فرمانده سپاه، سالر، بزرگتر طایفه
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه
تخت پادشاه
شادمانه کردن، شاد کردن مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند و پیشوا
صاحب جمال و خوش صورت
دره، زمین پشته پشته، بیابان، برای مثال خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی / بینی علم علم تو به هر دشت و کردری (عنصری - ۳۴۹)
نسب خالص و گزیده، شب آخر ماه
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
سرحلقۀ می خوارگان، ساقی، برای مثال سردۀ بزم شراب است امروز / آنکه دی بود امام اصحاب (کمال الدین اسماعیل - ۳۳۰) ، قدح شراب
کردر، دره، زمین پشته پشته، بیابان
سرکردۀ جاسوسان و خبرنگاران، سرحلقه
رئیس، پیشوا، سرپرست، بزرگ تر طایفه و قبیله
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
سالار، فرمانده سپاه، کنایه از رئیس و بزرگ دسته یا طایفه
مقابل گرمی، سرد بودن، خنکی، کنایه از بی مهری نسبت به کسی
چوب بزرگ گنده ای که در پس در سرای نهند تا گشوده نگردد
دره کوه: (خوارزم کرد لشکر ش ار بنگری هنوز بینی علم علم تو بهر دشت و کردر) (عنصری)، زمین پشته پشته، زمین سخت
زمین سخت که در دامن کوه قرار دارد، زمین پشته پشته و دارای کوه و دره: تا مغز مخالفانش بینی خرمن خرمن بکوه و گردر. (عمادی سندبادنامه)