جدول جو
جدول جو

معنی سرخکی - جستجوی لغت در جدول جو

سرخکی
(سُ خَ)
منسوب است به سرخک که قریه ای است بر دروازۀ نیشابور. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخک
تصویر سرخک
بیماری واگیر ویروسی که عوارض آن سرفه، عطسه، آب ریزش و ظهور دانه های قرمز روی پوست است و گاه سبب ذات الریه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ کَ)
منسوب به سرخکت که شهرکی است در غرچستان سمرقند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ کَ)
شهر کوچکی است نزدیک سمرقند. (یاقوت از لباب الالباب ج 1 ص 337). شهرکی است در غرچستان سمرقند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
منسوب است به سرخس که شهر قدیمی است به خراسان. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
متوفای 1230 هجری قمری / 1815 میلادی، محمدحسن بن محمدمعصوم. از مردم قزوین بود که در کربلا پرورش یافت و در آنجا تحصیل کردو آنگاه بشیراز آمد و در آن شهر سکونت گزید و هم درآنجا درگذشت. از مجتهدان بنام فرقۀ امامی بود که در اصول مهارت داشت. او راست: مصابیح الهدایه فی شرح البدایه از حر العاملی در فقه. تنقیح المقاصد الاصولیه در اصول فقه. کشف الغطاء. و رساله هایی دیگر. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 887). رجوع به روضات الجنات 2:15 شود
لغت نامه دهخدا
اسم هندی بیخ نیلوفر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ خَ)
چرخگی. چرخ زدن و رقص کردن کشتی گیران بوقت غالب آمدن بر حریف، بعضی گویند که نام ورزشی است که چرخ زنان بعمل آرند. (آنندراج) (غیاث). رجوع به چرخکی زدن شود
لغت نامه دهخدا
بیماری واگیردار که بیشتر در اطفال پیدا میشود و لکه های سرخرنگی در بدن بیمار ظاهر میشود آل، ساس، مرضی است عفونی و بثوری بسیار واگیر دار و همه گیر که مصونیت می دهد و به سبب بثورات مخصوص مشخص است این ناخوشی بیشتر در کودکان 3 تا 10 ساله دیده میشود و مرضی است مضعف و مساعد سل و کانونی خاموش شده را بر می افروزد. موجب آن یک ویروس است که هنوز شناخته نشده دوره نهفتگی آن 10 تا 12 روز است و بون علامت دوره یورش آن 3 تا 4 روز است که از همه تبهای بثوری طولانی تر است گل افشان. یا سرخک کاذب. سرخجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخی
تصویر سرخی
سرخ بودن، رنگ سرخ، شهاب صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخک
تصویر سرخک
((سُ خَ))
مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد
فرهنگ فارسی معین
شفق گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی بذر گندم آبی با دانه های درشت و مرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
حالت غلتاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج بومی، نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
قرمزی، تیتر
دیکشنری اردو به فارسی