جدول جو
جدول جو

معنی سرخنک - جستجوی لغت در جدول جو

سرخنک
(سَ خُ نَ)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 438 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخک
تصویر سرخک
بیماری واگیر ویروسی که عوارض آن سرفه، عطسه، آب ریزش و ظهور دانه های قرمز روی پوست است و گاه سبب ذات الریه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ)
قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرونک
تصویر سرونک
سروی کوچک آنتن کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری واگیردار که بیشتر در اطفال پیدا میشود و لکه های سرخرنگی در بدن بیمار ظاهر میشود آل، ساس، مرضی است عفونی و بثوری بسیار واگیر دار و همه گیر که مصونیت می دهد و به سبب بثورات مخصوص مشخص است این ناخوشی بیشتر در کودکان 3 تا 10 ساله دیده میشود و مرضی است مضعف و مساعد سل و کانونی خاموش شده را بر می افروزد. موجب آن یک ویروس است که هنوز شناخته نشده دوره نهفتگی آن 10 تا 12 روز است و بون علامت دوره یورش آن 3 تا 4 روز است که از همه تبهای بثوری طولانی تر است گل افشان. یا سرخک کاذب. سرخجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخک
تصویر سرخک
((سُ خَ))
مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد
فرهنگ فارسی معین
گیاهی بته مانند که برگ هایش انبوه و در سطح زمین پراکنده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تلنگر، فضولی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب سرخ رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج بومی، نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
گردوی درشت
فرهنگ گویش مازندرانی