- سرحوضک (سَ حَ ضَ)
دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
معنی سرحوضک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَحَ / حُو)
لغت نامه دهخدا
گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را: و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی بود به نوعی که ذره ای آفتاب شرقی و غربی به نشستگاه سرحوض نمی افتاد. (تاریخ بخارای نرشخی ص 330)
(سَ چَ / چِ)
لغت نامه دهخدا
کنایه از مردم فرومایه و بی قدر و قیمت و بی تعین. (برهان) (انجمن آرای ناصری). کنایه از بیقدرو بی تعین و حقیر و فرومایه. (آنندراج) :
در این هم نبردی چو روباه و گرگ
تو سرکوچک آیی و من سربزرگ.
نظامی.
، مقابل سربزرگ. (آنندراج) :
چو باز ارچه سرکوچکم دل بزرگم
نخواهم کله وز قبا میگریزم.
خاقانی
در این هم نبردی چو روباه و گرگ
تو سرکوچک آیی و من سربزرگ.
نظامی.
، مقابل سربزرگ. (آنندراج) :
چو باز ارچه سرکوچکم دل بزرگم
نخواهم کله وز قبا میگریزم.
خاقانی
(سَ تَ / سَ رَ / رُو تَ)
لغت نامه دهخدا
شورش و آشوب و غوغا. (برهان) (آنندراج). شورش و آشوب. و همچنین سرموتک. (رشیدی)
(مَ)
لغت نامه دهخدا
ثوب مرحوض، جامۀ شسته. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). رحیض. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، خوی کرده. (منتهی الارب). تب داری که عرق کرده است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
(حَ ضَ)
لغت نامه دهخدا
مصغر حوض باشد و حوض کوچک را نیز گویند. (آنندراج) (برهان) :
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی.
نظامی.
، طاس بزرگ. (آنندراج) (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزۀنبات برون زد ز ناودان.
(از شرفنامۀ منیری)
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی.
نظامی.
، طاس بزرگ. (آنندراج) (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزۀنبات برون زد ز ناودان.
(از شرفنامۀ منیری)
سر و دهان