جدول جو
جدول جو

معنی سرحوض - جستجوی لغت در جدول جو

سرحوض
(سَحَ / حُو)
گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را: و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی بود به نوعی که ذره ای آفتاب شرقی و غربی به نشستگاه سرحوض نمی افتاد. (تاریخ بخارای نرشخی ص 330)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ حَ ضَ)
دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ثوب مرحوض، جامۀ شسته. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). رحیض. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، خوی کرده. (منتهی الارب). تب داری که عرق کرده است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرحوب
تصویر سرحوب
اسپ فربه، دراز بالا مرد، شغال، دیو دریایی
فرهنگ لغت هوشیار