- سرحددار ((~. حَ))
- مرزبان
معنی سرحددار - جستجوی لغت در جدول جو
- سرحددار
- مامور نظامی که برای نگاهبانی و مراقبت در مرز کشور گماشته می شود، مرزدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرز دار حاکم و نگهبان سر حد مرزدار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
شغل و عمل سر حد دار مرزداری
خانه دار، مستخدم و نگهبان خانه
صاحب سردم، صاحب خانقاه، پاتوق دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
ریشناک
نگهبان سرا، دربان
Janitor
дворник
Hausmeister
прибиральник
dozorca
zelador
custode
conserje
concierge
conciërge
चौकीदार
petugas kebersihan
msimamizi
ภารโรง
দারোয়ান
چوکیدار
مرزها