جدول جو
جدول جو

معنی سرتپی - جستجوی لغت در جدول جو

سرتپی
مچاله شده ی پارچه که جهت حمل بار به سر گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرتیپ
تصویر سرتیپ
فرمانده تیپ، افسر ارشد در ارتش، بالاتر از سرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
در اصطلاح فعلی نظامی، درجه ای است در ارتش، بالاتر از سرهنگی و مادون سرلشکری. دارندۀ این درجه در شمار امراء ارتش است. فرمانده تیپ. فرمانده قسمتی از سربازان:
نه مرد نیزه و تیغم نه مرد حمله و جنگم
نه سالارم نه معلولم (؟) نه سرتیپم نه سرهنگم.
لامعی
لغت نامه دهخدا
(سَ تُ)
دهی از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. دارای 291 تن سکنه میباشد. از رود خانه شش پیر مشروب میشود. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ پَ)
سر دنیا، زوجه فرعون شهریار مصر که هدد خواهرش را تزویج نمود (کتاب اول پادشاهان 11: 18- 20) و شوهرش از نسل طبقۀ 22 ملوک مصر بود، شهری که در مصر تحتانی بر یکی از جداول رود نیل واقع بوده و تحفنیس (کتاب ارمیا 2:16) یا تحفنحیس خوانده شده است (کتاب ارمیا 43:7 و 8 و 9 و 44: 1 و 46: 14، کتاب حزقیال 30: 4) و بعد از آنکه جدلیا کشته شد ارمیا را بدین شهر آوردند و فرعون نیز قصری از خشت در آنجا بساخت. اما بنی نوف و تحفنیس که در کتاب ارمیا 2:16 مذکور است قصد از عموم اهالی مصر میباشد و یونانیان آنرا دفنه گویند و گمان میرود که موقعش همان تل دفنه باشد که در نزدیکی زان است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرپا زدن که بهندی هوگر گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرتیپی
تصویر سرتیپی
رتبه و مقام سر تیپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتیپ
تصویر سرتیپ
در اصطلاح نظامی درجه ایست در ارتش، افسر ارشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتیپ
تصویر سرتیپ
((سَ))
درجه ای در نظام، بالاتر از سرهنگ
فرهنگ فارسی معین
فرمانده تیپ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارچه ای که به روی سر گذارند و بار بر آن نهند
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم نگاه، سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن، شرمندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
واژگون، شرمندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
سکندری، برخورد با پا یا مانعی که سبب زمین خوردن شخص گردد
فرهنگ گویش مازندرانی