جدول جو
جدول جو

معنی سرتابه - جستجوی لغت در جدول جو

سرتابه
(سَ بَ)
شش فرسخی مشرق کازرون است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
سراسر، سرتا به سر، همه، همگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبتابه
تصویر آبتابه
آفتابه، ظرف آب خمره مانند، لوله دار و با دسته که برای شستشو به کار می رود، آبریز، آب دستان، ابریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
طعنه، سرزنش
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
نافرمان و سرکش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
نام جزیره ای است از جزایر اندلس. (برهان)
نام آبشاری است در آب گرم قزوین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نافرمانی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ / بِ)
سرداب است که خانه زیر زمین باشد و خانه تابستانی بسیار سرد. (برهان). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری). خانه ای که برای سرد کردن آب راست کنند. (شرفنامۀ منیری) : پس او را به زندان کردند و حیله کردند و بزیر زندان سردابه کندند تا بگریخت. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). امیر مسعودرا نیز سردابه ای ساخت سخت پاکیزه و فراخ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). بوسعید وی را در زیر زمین در سردابه زیر صفه پنهان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695).
سردابه دید حجره فرورفت یک دو پی
کرسی نهاده دید برآمد سه چار گام.
خاقانی.
نقل است که روزی یکی بر او آمد و او در سردابه بود گفت ای... (تذکرهالاولیاء عطار).
ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابۀ قدس با حور باش.
نزاری قهستانی.
... جوانی از اقرباء آن جناب نزدیک به مدخل آن سردابه ایستاده بوده. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنوبه
تصویر سرنوبه
سرکرده، ریش سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
قافیه شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکتاب
تصویر سرکتاب
فال از روی کتاب. یا سر کتاب باز کردن، فال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
گرز (گران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمایه
تصویر سرمایه
پولی که با آن کسب و تجارت و خرید و فروش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
همگی، سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحانه
تصویر سرحانه
مونث سرحان گرگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
سرخابیان نام دیگر چوب برداران (خشبیه) است که در خیزش مختار ثقفی به خوانخواهی حسین بن علی علیه السلام چوب بر گرفتند و به جنگ شتافتند
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختانه
تصویر سختانه
سخن سخت و درشت که به کسی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشابه
تصویر ترشابه
سماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعابه
تصویر ترعابه
بسیار ترسنده
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درحابه
تصویر درحابه
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتابه
تصویر آفتابه
ظرفی فلزین با لوله بلند که با آن آب روی دست میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی فلزین با لوله بلند که در آن آب کنند و بدان دست و رو و دهان را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استتابه
تصویر استتابه
پتت خواهی (پتت توبه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردابه
تصویر سردابه
((سَ بَ یا بِ))
اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان برای نگهداری غذا و چیزهای فاسد شدنی، سرداب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخانه
تصویر سرخانه
اکسی هموگلوبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوتابه
تصویر آوتابه
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرشانه
تصویر سرشانه
اپل
فرهنگ واژه فارسی سره
دخمه، زیرزمینی، سرداب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از آغاز تا پایان، همه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در نزدیکی روستای میخ ساز نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سردابه، انبار زیرزمینی و مورب که درگذشته در آن آب و غذا
فرهنگ گویش مازندرانی