جدول جو
جدول جو

معنی سرانگشت - جستجوی لغت در جدول جو

سرانگشت
نک انگشت، نوک انگشت
تصویری از سرانگشت
تصویر سرانگشت
فرهنگ فارسی عمید
سرانگشت(سَ اَ گُ)
معروف که آن را به حنا رنگین کنند. (آنندراج). انمله. بنان. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) :
چون سرانگشت قلم گیر من از خطبدیع
در خط مهر من انگشت نمائید همه.
خاقانی.
به خون عزیزان فروبرده چنگ
سرانگشتها کرده عناب رنگ.
سعدی.
به غم خوارگی چون سرانگشت من
نخارد کس اندر جهان پشت من.
سعدی.
تا سرانگشت تعنت به سر مهر گذاری
حالیا پرده برافکن مه انگشت نما را.
دهخدا.
، نوعی از انگور. (آنندراج از بهار عجم) :
از نوع زبون آن سرانگشت
پیشانی انگبین خورد مشت.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- از سرانگشت، بطور غفلت و بدون ملاحظه و بدون تأمل. (ناظم الاطباء).
- سرانگشتان عنابی کردن، کنایه از به رنگینی چیزی پرداختن. (غیاث).
- سرانگشت یا سر انگشت به دندان گرفتن و گزیدن و خائیدن، تعجب کردن:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت.
ناصرخسرو.
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را.
سعدی.
چو برگشته دولت ملامت شنید
سرانگشت حسرت به دندان گزید.
سعدی.
در زمان تو هر آن باز که رفت از پی کبک
رشته گم کرد و ز حسرت سر انگشت گزید.
سلمان ساوجی.
هر کس که بجان پند عزیزان نکند گوش
بسیار بخاید سر انگشت ندامت.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرانگشتی
تصویر سرانگشتی
چیزی که با سرانگشت انجام می شود، کنایه از ساده و آسان مثلاً حساب سرانگشتی، چیزی که بر سر انگشت کنند مانند انگشتانه، نوعی آش که گلوله های کوچکی از خمیر آرد گندم شبیه سرانگشت در آن می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده، بخت، طالع
فرهنگ فارسی عمید
(سِ اَ گُ)
افزاری سه شاخه که دهقانان بدان غله را بر میگردانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ اَ گُ)
ابهام. (ناظم الاطباء). انگشت نر. رجوع به نر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ اَ گُ)
لاغری صورت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
قضا، قدر، نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر انگشت کنند (انگشتانه و غیره)، حنایی که بر سر انگشتهای دست و پا بندند، نوعی از آش آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر انگشت
تصویر سر انگشت
نوک انگشت بن انگشت بنان، نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرانگشت
تصویر نرانگشت
انگشت ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
((~. نِ وِ))
تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
قضا و قدر، قسمت، تقدیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگشت
تصویر فراگشت
آنابولیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
Destiny, Fate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
destin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بار گذاشتن دیگ غذا، به بالندگی و نهایت رشد و ثمرآوری رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
भाग्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
hatima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
運命
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
גורל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
운명
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
takdir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
ชะตากรรม , ชะตากรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
Schicksal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
bestemming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
destino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
destino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
destino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
命运
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
przeznaczenie, los
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
доля
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
судьба
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرنوشت
تصویر سرنوشت
ভাগ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی