- سرانگشت
- نک انگشت، نوک انگشت
معنی سرانگشت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که با سرانگشت انجام می شود، کنایه از ساده و آسان مثلاً حساب سرانگشتی، چیزی که بر سر انگشت کنند مانند انگشتانه، نوعی آش که گلوله های کوچکی از خمیر آرد گندم شبیه سرانگشت در آن می ریزند
نوک انگشت بن انگشت بنان، نوعی از انگور
انگشت ابهام
آنچه بر سر انگشت کنند (انگشتانه و غیره)، حنایی که بر سر انگشتهای دست و پا بندند، نوعی از آش آرد
قضا و قدر، قسمت، تقدیر
آنابولیسم
قضا، قدر، نوشته
آنچه از روز ازل برای انسان مقدر شده، بخت، طالع
Destiny, Fate
судьба
Schicksal
przeznaczenie, los
destino
destino
destino
destin
bestemming
भाग्य
hatima
ชะตากรรม , ชะตากรรม
تقدیر
هر یک از اجزای متحرک پنجگانه دست و پای انسان
هر یک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آن ها ناخن روییده است، در ریاضیات واحد اندازه گیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلی متر، کنایه از مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداشته شود
انگشت اشاره: کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت شهادت: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت سبابه: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت زنهار: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت حلقه: انگشت چهارم هر دست که معمولاً انگشتری ازدواج را در آن می اندازند
انگشت بنصر: انگشت حلقه، انگشت چهارم هر دست که معمولاً انگشتری ازدواج را در آن می اندازند
انگشت خرد: انگشت کوچک دست
انگشت کهین: انگشت کوچک دست، انگشت خرد
انگشت خنضر: انگشت کوچک دست، انگشت خرد
انگشت شست: انگشت بزرگ دست
انگشت ابهام: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت نر: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت مهین: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت میانه: انگشت وسطی دست
انگشت اشاره: کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت شهادت: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت سبابه: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت زنهار: انگشت اشاره، کنایه از انگشت بین انگشت شست و انگشت میانه
انگشت حلقه: انگشت چهارم هر دست که معمولاً انگشتری ازدواج را در آن می اندازند
انگشت بنصر: انگشت حلقه، انگشت چهارم هر دست که معمولاً انگشتری ازدواج را در آن می اندازند
انگشت خرد: انگشت کوچک دست
انگشت کهین: انگشت کوچک دست، انگشت خرد
انگشت خنضر: انگشت کوچک دست، انگشت خرد
انگشت شست: انگشت بزرگ دست
انگشت ابهام: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت نر: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت مهین: انگشت شست، انگشت بزرگ دست
انگشت میانه: انگشت وسطی دست
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، آلاس، شگال، زگال، فحم، اشبو برای مثال گر دست به دل برنهم از سوختن دل / انگشت شود بی شک در دست من انگشت (عسجدی - ۲۴)