جدول جو
جدول جو

معنی سرامط - جستجوی لغت در جدول جو

سرامط
(سُ مِ)
شتر درازهیکل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
شیر ترش یا شیری که حلاوت تازگی از وی رفته باشد و هنوز مزه نگردانیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، نان بی نمک. (مهذب الاسماء) ، آب جوشیده آمده که بریان کند چیزی را. الماء المغلی الذی یسمط الشی ٔ. (اقرب الموارد) ، آنچه آویخته باشد بریسمانی که پس آن است، المعلق الشی ٔ بحبل خلفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام قله کوهی است که خط سرحدی ایران و عراق از قلۀ آن عبور میکند. (از جغرافیای غرب ایران ص 135)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. (منتهی الارب) (آنندراج). راه روشن، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
شمشیر بران. (مهذب الاسماء). سیف سراط، شمشیر برنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ را)
پالوده فروش. (ملخص اللغات) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
شتر درازهیکل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرامد
تصویر سرامد
کسی که از همگنان بالاتر است حایز اولین درجه ممتاز برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامط
تصویر سامط
شیر ترش شیر ترشیده، آب جوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراط
تصویر سراط
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
فرهنگ لغت هوشیار